هم اندیشی ادبیات فارسی دبیرستان دکتر حسابی( رضا رشیدی)

تبادل نظر در مورد درس ادبیات پارسی دبیرستان

هم اندیشی ادبیات فارسی دبیرستان دکتر حسابی( رضا رشیدی)

تبادل نظر در مورد درس ادبیات پارسی دبیرستان

درس ششم ادبیات دوم دبیرستان: گیله مرد : بزرگ علوی

درس ششم : گیله مرد : بزرگ علوی

درس ششم

 در آثار بزرگ علوی با نثری ساده و بی پیرایه روبرو می‌شویم که کاربرد بسیار کنایات و ضرب المثل‌های عامیانه بر خلاف‌ آثار جمال زاده و صادق هدایت در آثار او چندان به چشم نمی‌خورد . نویسنده در جای جای این داستان با توصیف آشفتگی طبیعت ، آشفتگی اوضاع جامعه و پریشان‌ حالی شخصیّت‌های داستان را به خواننده القا می‌کند ، اگرچه این داستان کاملاً واقع گرایانه پرداخته شده است زیرا امکان روی داد چنین ماجرایی در عالم واقع کاملاً پذیرفتنی است امّا می‌توان هر یک از شخصیّت‌های آن را نماد یک گروه از افراد جامعه ی آن زمان ( دهه 1320) دانست گیله مرد نماد توده ی ستم کشیده و مبارز ایران ، محمّد ولی « مأمور اوّل » نماد مأموران دولتی است که به ظاهر در راه حفظ قانون از خود غیرت و شجاعت به خرج می‌دهند امّا در واقع انسان‌های بی هویّتی هستند که در حین قدرت ، ظالمانه رفتار می‌کنند امّا اگر قدرت از چنگ آنها خارج شود به انسان‌های زبون و ترسو بدل خواهند شد . « مأمور دوم » به نماد انسان‌های ستم کشیده‌ای است که خود از ظالم و ستم به دیگران ابایی ندارد .

بزرگ علوی ، داستان نویس معاصر ( 1357 1282 ) از نخستین تحصیل کرده‌های ایرانی در آلمان بود و سال‌های عمر خود را در این کشور گذراند .

از سال 1332 تا 1357 نوشته‌های او در ایران اجازه انتشار نیافت . « چشم‌هایش » ، « چمدان » ، « میرزا » ، « سالارییها » از آثار مشهور بزرگ علوی است .

داستان « گیله مرد » مدّت‌ها راهنمای عمل نویسندگان مبارز بود ، تأثیر این داستان را بر کتاب « از رنجی که می‌بریم » نوشته جلال آل احمد به طور آشکار می‌بینیم .

نویسنده در این داستان کوتاه ، روح عدالت خواهی و مبارزه با استعداد اربابان و دولت خودکامه‌ی پهلوی را در چهره‌ی « گیله مرد » که دهقانی است شورشی از گیلان است به تصویر می کشد . در گیرودار این ستیزه و پیکار مأموران ابتدا همسرش را می‌کشند و سپس او را دستگیر می‌کنند . قرار است دو نفر مأمور وی را در « فومن » به اداره‌ی امنیه تحویل دهند. این داستان که از مجموعه داستان « نامه‌ها » برگزیده شده ، بیانگر واقعیّت‌‌هایی تلخ از اوضاع  اجتماعی و سیاسی دوره ی خاصّی است که نویسنده آنها را هنرمندانه توصیف می‌کند .

باران هنگامه کرده بود : تشخیص

هنگامه : فریاد ، معرکه ، غوغا          

باد چنگ می انداخت : تشخیص

درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند : کنایه از قصد نابودی یکدیگر را داشتند ، تشخیص

صدای شیون زن در بین داستان : نویسنده با تکرار این مطلب فضای ذهنی گیله مرد و ظلمی که به او رفته است تصویر می‌کند .

صدای شیون زن : استعاره از زوزه ی باد ، غرّش باد

زجر می کشید : اذیّت و آزار می دید

خطّ سوم : غرّش باد آوازهای خاموشی را افسار گسیخته می کرد : یعنی تنها صدایی که به گوش می‌رسید صدای باد بود .

غرّش باد : تشخیص      

آوازهای خاموشی : پارادوکس                 

افسار گسیخته کرده بود : کنایه از رها کردن و به حرکت درآوردن

رشته های باران : اضافه ی تشبیهی                           

رشته های باران آسمان تیره را به زمین گل آلود می دوخت : تشخیص

آسمان و زمین : تضاد ، مراعات نظیر

طغیان کرده : زیاد شدن آب رود ، بیرون آمدن آب از بستر رود .

بی اعتنا : بی توجّه        

بوران : برف یا باران همراه با باد

درختان تهدید کننده : تشخیص

گویی : مثل این که ، قید تشبیه           

زیر چشمی : کنایه از پنهانی ، یواشکی 

نیم تنه : جامه‌ای که نیمه بالای بدن را می‌پوشاند ، کت

دل پری داشت : کنایه از کینه داشتن ، به شدّت ناراحت بودن از کسی      

حرفهای نیش دار : کنایه از حرف های تند و آزار دهنده

نیش دار : مجازاً تلخ

حرف تلخ : حس آمیزی

فحشش می داد : جمله ی 4 جزیی مفعول متممی

صدمات : جمع صدمه ، آسیب ، آزار     

از چشم گیله مرد می دید : کنایه از مقصّر دانستن 

گوشش به این حرف ها بدهکار نبود : کنایه از توجّهی نمی کرد  ، نمی شنید

تولم : یکی از دهستان‌های فومن ، در خطّه گیلان

دست بردار نبود : کنایه از این که ول کن نبود

تهدید : ترساندن

تحدید : تعیین حد و کرانه ی چیزی

زخم زبان می زد : کنایه از سخن توهین آمیز که دل کسی را بیازارد

حساب کهنه پاک می کرد : کنایه از تسویه حساب کردن ، حسابها را برابر کردن ، تلافی کردن ، انتقام گرفتن                 

گیرش نمی آوردن : کنایه از این که فرار می کرد

مفتی : مجازاً آسان و راحت                                                                      

کار این وکیل باشی را می ساخت : کنایه از او را می کشت  

کاش باران بند می آمد : کاش باران قطع می شد.

کاش : قید تمنّا و آرزو               

بند می آمد : کنایه از متوقّّّف شدن ، قطع شدن

خودش را به زمین می انداخت ، با یک جست برمی خاست

می انداخت و برمی خاست : تضاد

در یک چشم به هم زدن : کنایه از یک لحظه ، یک آن

بپرد : مجازاً بیفتد

پیشاپیش : جلو      

با دندان هایش حنجره او را می درید : کنایه از نهایت نفرت و خشم

برنج این ولایت بهش نمی ساخت : شرایط این منطقه با او سازگار نبود . 

نمی ساخت : مجازاً سازگار نبود

کومه : خانه ای ازنی وعلف که کشاورزان و باغبانان در آن زندگی می کنند ، کلبه ، کپر ، آلونک

ملّاکین : مالکان زمین

صفحه ی 45 ، بند دوم : این ها اثاثیه ای ... چپاول کرده اند : یعنی مأمور دوم دزدیدن وسایل از کومه‌های گیله مردان را برای خود این گونه توجیه می‌کند که حتماً آنها نیز این وسایل را از خانه‌های اربابان و زمین داران غارت کرده‌اند .

آدم های خان یک مرتبه مثل مور و ملخ می ریختند : تشبیه

آدم های خان : مشبّه    

مثل : ادات تشبیه        

مور و ملخ : مشبّهٌ به      

وجه شبه : تعداد زیاد ، حمله ی دسته جمعی      

مثل مور و ملخ می ریختند : کنایه از ناگهانی و با عدّه ی زیاد

بچّه و پیرزن : مجازاً کوچک و بزرگ ، تضاد

رعیّت : کشاورزی که برای مالک زراعت کند

از وقتی که به خاطرش هست : جمله معترضه           

مزدور : مزدگیر، کارگر

فرار کند یا نکند : تقابل فعلی دو فعل که معنی متضاد دارند                

تیر کارش را بسازد : کنایه از این که او را بکشند

پول و پله : مرکب اتباعی        

بیابان های داغ : استعاره از سیستان

امنیِّه : سربازان ، مأموران حفظ نظم

تفتیش : بازرسی ، بازجست ، واپژوهیدن

چیزی گیرشان می آمد : کنایه از به دست آوردن  

چهار چشمی مواظب بود : کنایه از بادقّّّت

چیزی به جیب نزند : کنایه از این که چیزی ندزد ، غارت نکند

صورت جلسه کردند : یعنی به طور رسمی ثبت کردند       

تپانچه : تفنگ   

کروج : انبار برنج   

یک مرتبه فکر تازه ای به کلّه اش زد : کنایه از فکری به ذهنش رسید ، تصمیم گرفت          

پایش بیفتد : کنایه از فراهم شدن امری در این جا یعنی : اگر قصد فروشش قطعی باشد    

باد دست بردارنبود : تشخیص ، کنایه از این که باد همچنان می ورزید    

مشت مشت باران را توی گوش و چشم مأموران وزندانی می زد : تشخیص

گوش وچشم : مراعات نظیر

باد پتو را از گردن گیله مرد باز کند : تشخیص     

باد بارانی های مأموران را به یغما ببرد : تشخیص

یغما : غارت ، چپاول   

غرّش آب های غلیظ ... خفه می کرد: تنها صدایی که به گوش می رسید صدای تلاطم آب بود ، تشخیص      

خشاخش : خش خش ، نام آوا     

شروع و ختم : تضاد

ذرع : واحد طول معادل 1.04 متر ، گز ، واحد طول معادل متر اروپاییان

سوی کم رنگ : نور کم ، کورسو

طارمی : نرده ی چوبی یا آهنی که اطراف محوّطه باغی نصب کنند .        

افق روشن پدیدار بود : کنایه از این که داشت صبح می شد .

یالا : بلند شو، صوت ، شبه جمله        

جم بخوری : کنایه از این که کوچک ترین حرکتی داشته باشی

برو پایین کشیک بکش : مجازاً کشیک بده

دستی به پاهایش کشید آب صورتش را جمع کرد و به زمین ریخت

دست ، پا ، صورت : مراعات نظیر     

جمع کرد ، ریخت : تضاد

نفیر : صدا       

شر شر : نام آوا   

جیغ مرغابی های وحشی : تشخیص

فغان : فریاد

در زمینه ابرهای خاکستری  که در افق دائماً در حرکت بود : نماد ظلم و ستم

راه آزادی برروی گیله مرد بسته بود : کنایه از اسیر بودن

راه زندگی بر روی گیله مرد بسته بود : کنایه از نزدیک بودن مرگ

راه آزادی : اضافه استعاری        

راه زندگی : اضافه استعاری        

دست و پای خود را جمع کرد : کنایه از این که فکر خودش را متمرکز کرد                        

ببین چه می گم : حس آمیزی

صفحه 47 ، خطّ 7 : هیبت خاموش اورا متوحّش می کرد: سکوتی که در گرفته بود مأمور را مضطرب  و نگران می کرد .

هیبت : عظمت ، شکوه

متوحّش : وحشت زده   

حیف و میل بشه : کنایه از به ناحق از بین رفتن 

اعدام رو شاخته : یعنی اعدامت حتمی است

می دونم تو چه می کشی : مجازاً تحمّل می کنی        

ما از دست خان های خودمان صدمه دیده ایم .

دست : مجازاً اعمال و کردار

امنیّه ها : پلیس ها             

یاغی : سرکش ، نافرمان

به اندازه  موهای سرت آدم کشتم : کنایه از تعداد زیاد ، اغراق

فدا بشه : از بین برود

اگر محض خاطر آنها‌ نبود : یعنی به خاطر آنها  نبود        

طاقت نیاورد : کنایه از خسته شد

زجر : آزار ، اذیّت ، شکنجه

زجرم میدی : آزارم می دهی

طوفان هرگونه صدای ضعیفی را خفه می کرد : تشخیص       

بهت میدمش : جمله ی 4  جزیی مفعول متممی

کارت ساخته است : کنایه از این که کشته می شی        

یک اتوبوسو توی جاده لخت کردن : یک اتوبوس مجازاً مسافران اتوبوس     

لخت کردن : کنایه از این که غارت کردن

آدم : مجازاً آدم های خلافکار ، مجرمین

قنداق تفنگ : قسمت انتهایی تفنگ

حقّه : نیرنگ ، کلک     

عجب بارونی ، دست بردار نیست : تشخیص

دست بردار نیست : کنایه از ادامه داشتن

در یک چشم به هم زدن : کنایه از یک لحظه ، یک آن

گلنگدن : ضامن تفنگ های قدیمی

نمی توانست برآید : کنایه از این که نمی توانست مقابله کند     

برآمدن : مقابله کردن     

همین تو نبودی  که علمدار هم شده بودی : استفهام تأکیدی

علمدار شدن : کنایه از رهبر شدن       

داروغه : کدخدای ده ، کلانتر

همه تون را درو می کردم : کنایه از قتل عام و کشتن 

لاور : رهبر      

درک : ته جهنم  

به درک می فرستادم : کنایه از کشتن         

یک زبون داشتی به اندازه کف دست : کنایه از گستاخانه سخن گفتن ، زبان دراز بودن ، معترض بودن      

چرا به دادت نمی رسند : کنایه از این که چرا به کمک تو نمی آیند       

تیر خورد : مجازاً اصابت کرد

بهره : حق مالک

اختیار را از کف او ربوده بود : کنایه از از خود بی خود شده بود      

دست بردار نبود : کنایه از این که او را آسوده نمی گذاشت     

از آن کهنه کارها هستی : کنایه  از زرنگ و باتجربه بودن        

نفیر باد : تشخیص

قعر: ته

هر چیزی دل گیله مرد را می خراشاند : کنایه از باعث آزار و اذیّت  گیله مرد می شد   

زخم را ریش ریش کردن : کنایه از دست کاری کردن زخم      

داشت بی تاب می شد : بی تحمّل می شد

کبریتی آتش زد و همین برای گیله مرد به منزله آژیربود : تشبیه

روشن شدن کبریت : مشبّه

به منزله : ادات تشبیه

آژیر :‌ زنگ خطّر ، آگاه کننده ، مشبّهٌ به

پاشنه ی تفنگ :‌ انتهای قنداق تفنگ

لوله هفت تیر شقیقه وکیل باشی را لمس کرد : تشخیص ، مجازاً تماس پیدا کرد   

خرش : گلویش

مزدت را می ذارم کف دستت : به حساب کسی رسیدن ، کنایه از مجازات کردن     

رجز بخوان : کنایه از خود ستانی کن ، در این جا تحقیر و تمسخر محمّد ولی است

باکی : ترسی

نسلتونو ور می دارم : کنایه از نابود کردن

وکیل باشی : مشبّه 

مثل : ادات تشبیه     

جرز خیس خورده : مشبّهٌ به

جرز : دیوار اتاق یا ایوان  

وجه شبه : وارفت

دلم داره خنک می شه : کنایه از آرامش یافتن

له له : حالتی که حیواناتی مثل سگ ، از فرط خستگی یا حالت درّندگی از خود نشان می دهند

از فرط درّندگی له له می زد : کنایه ازفرط شور وهیجان و خشم ، دستپاچه شده بود     

دستپاچه : عجول ، شتابزده

میگی هرج ومرج نیست ؟ : استفهام تأکیدی

هرج ومرج : آشفتگی ، بی قانونی ، مرکب اتباعی     

می چاپید : غارت می کنید

تَلکه کردن : پولی یا مالی را با مکر وحیله از کسی به دست آوردن

هفت کفن هم پوسونده بودی : کنایه از مردن در گذشته ی دور ، تمثیل

لا مذهبه : بی دین و مذهب

هزار مرتبه قرآن را مهر کردید : هزار بار قرآن را سند قول و قرارتان قرار دادید ، به قرآن قسم خوردید.

زیر قولتان زدید ‌: کنایه از پیمان شکنی

جد اندر جد من : کنایه ، اززمان گذشته 

گیلون : گیلان  

تپق : گرفتگی زبان

چشم برّاق و برافروخته : کنایه از مصمّم و با اراده بودن

تته پته : کنایه از تپق زدن ، گرفتگی زبان ، نام آوا  

التماس و عجز ... آتش بریزند : کلّ جمله : تمثیل و کنایه از آرام شدن        

التماس و عجز و لابه : مشبّه     

مانند : ادات تشبیه        

آبی که روی آتش بریزند : مشبّهٌ به             

سرد شدن : وجه شبه

آب : استعاره از التماس و عجز و لابه   

آتش : استعاره از التهاب        

لابه : اظهار نیاز ، تضرّع

التهاب : غلیان

به تعجیل واداشت : عجله کرد

قطار فشنگ : نوار یا کمری که فشنگ‌ها به آن وصلند

 

خودآزمایی صفحه ی53

1- چه عاملی مانع از آن شد که گیله مرد محمّد ولی را از پای درآورد ؟

التماس و عجز و لابه محمّد ولی و این که 5 بچّه دارد مانع از کشتن او به دست گیله مرد شد و جواب کامل  تر صفحه 52 ، بند ( نکش ، امان بده ! )  تا بند 4 ( او را به تعجیل وا داشت ) .

2- نوسینده ، اوضاع اجتماعی عصر خود را چگونه توصیف کرده است ؟

خودکامگی و استبداد زمان خود را بیان می‌کند و واقعیّت‌های تلخ از اوضاع اجتماعی و سیاسی عصرش را مطرح سازد .

3- چرا مأمور دوم گیله مرد را کشت ؟

چون او با ظلم و آدم کشی خان ولایت بزرگ شده ، مزدور و تفنگ‌دار خان بود همچنین به او گفته بودند هر وقت گیله مرد خواست فرار کند ، با تیر کارش را بسازد بنابراین کشتن گیله مرد برایش کاری ساده بود .

4- نویسنده در چند جای داستان از صدای جیغ زنی که در جنگل پیچیده است ، یاد می کند ؛ مقصود او چیست ؟

چون مأموران دولت زن گیله مرد صغری را کشته بودند از این رو باد خشنی که از هر سو در جنگل می‌پیچید نمادی از فریاد دردناک گیله مرد است که در اعماق جنگل جاری است .  فضای ذهنی گیله مرد و ظلمی را که به او رفته است ترسیم می‌کند .

5- هر کدام از سه شخصیّت : محمّد ولی ، گیله مرد و مأمور دوم ، نماد چه انسان‌‌هایی در عصر خود هستند ؟

محمّد ولی : آدم زورگو و بی رحم نماند انسان‌های متملّق و چاپلوس مظهر بیداد و ظلم .

گیله مرد : ساده ، مبارز و عدالت خواه ، نماد ظلم ستیزی

مأمور دوم : انسان‌‌های ظالم و آواره که از سردرد و گرفتاری به این کار شوم تن در داده‌اند ، مردی ضعیف النّفس ، نماد انسان ریا کار

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 22:58

استفاده کردیم خیلی ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد