درس هفتم : سووشون : سیمین دانشور
درس هفتم : سووشون : سیمین دانشور
آورده اند که ...
شعر حفظی : آواز عشق : مولوی
فصل سوم : « ادبیّات پایداری »
درس هفتم
سووشون
گندم ها مثل سیل طلا روی هم انباشته شده
مشبّه : گندم ها
ادات تشبیه : مثل
مشبّهٌ به : سیل طلا
وجه شبه : رنگ زرد ، صفت مشترک طلا و گندم
نه خسته : خدا قوّت
صفحه 54 بند دوم : زن های خوشه چین ، به قطار ، کنار مزرعه نشسته اند و سرشان به طرف مزرعه است .
زن های خوشه چین : کنایه از زن های فقیر و بی چیز
به قطار : ردیف ، قید
سرشان به طرف مزرعه است : کنایه از توجّه شان به گندم ها است .
چارقد : روسری
صفحه 54 بند دوم :
شلخته : نامرتّب کسب که کارهایش بی نظم و ترتیب است
شلخته درو کنید تا چیزی گیر خوشه چین ها بیاید . : کنایه از گشاده دست عمل کردن ، با روحیّه ی جوانمردانه عمل کردن
جوال : ظرفی که از پشم بافته شده باشد ( گونی )
صفحه 54 بند سوم :
عبا : 1- پوشش است از پشم و جز آن که جلویش شکافته است و بر روی لباس می پوشاند ، 2- روپوش گشاد و بلند پشمی یا نخی که در میان پیش باز است و دو سوراخ در طرفین دارد که دست ها را از آن بیرون کنند و طبقه ی روحانیون و جز آنان آن را بر روی دوش اندازند ، 3- گلیم خطّ دار
پیشواز : استقبال
پشت آسیاب ، کشت صیفی اربابی است و از آبی که آسیاب را می گرداند آبیاری می شود
صیفی : منسوب به صیف
صیف : تابستان
کشت صیفی : زراعتی که در بهار و اوایل تابستان کارهای آن انجام می شود و حاصلش در تابستان و اوایل پاییز به دست می آید مانند خربزه و هندوانه
آبی ، آسیاب ، می گرداند : مراعات نظیر
یک قوری بندزده ی سیاه شده هم گوشه ی منقل هست
یک : صفت شمارشی
بند زده : صفت مفعولی
سیاه : صفت بیانی ساده
قوری بند زده ی سیاه شده : قوری شکسته ی ترمیم شده
قوری : هسته
صفحه ی 55 بند 2 : جوال : مجازاً کیسه ی گندم
انگار : مثل این که
صفحه 55 بند 3 : پیر شوی ننه جان : آرزوی عمر طولانی کردن
عزّت : ارجمندی ، سرافرازی ، عزیزی ، ارجمند گشتن ، گرامی شدن
صفحه ی 55 بند 4 : از نو : درباره
صفحه 55 بند 5 : تصدّق قد و بالات بشوم : فدایت شوم ، بلا گردانت شوم
امشب شب سوشون است . تلمیح به داستان سیاوش دارد : شب عزاداری
سوک : عزا ، غم ، مصیبت ، ماتم
سوک : فرآیند واجی ابدال سوگ
بلدچی : راهنما
خروس خوان : کنایه از صبح زود
دهل : کوس ، طبل بزرگ
صفحه ی 55 بند 6 : سوشون : عزاداری با شیون و زاری
صفحه 55 بند 7 : آشکارا : واقعاً ، قید
مال : حیوان
غلام شما ، محمّد تقی ، مال آورده
غلام شما : نهاد
محمّدتقی : بدل از نهاد
درخت گیسو : درخت که موهای زنان عزادار را به عنوان عزا به آن وصل می کنند
بابت : به عنوان
صفحه 55 بند 8 : چانه اش گرم شده کنایه از پرحرفی کردن
شربت گلاب ... انگوریش بابا ... روز سوشون و شبش ناهار و شام هم می دهند .
روز و شب : تضاد ، مراعات نظیر
روز و ناهار : مراعات نظیر
شب و شام : مراعات نظیر
ناهار و شام : تضاد ، مراعات نظیر
هیمه : هیزم
آتش می کنند : مجازاً آتش روشن می کنند
یکهو : یک مرتبه ، ناگهان ، قید
رنگ شب پریده : کنایه از صبح زود ، هوا گرگ و میش است ، تشخیص
قربانش برم : مرجع ضمیر « ش » سیاوش
بارالها : شبه جمله ، منادا
صفحه 56 ادامه ی بند 8 : آفتاب تیغ کشید : کنایه از طلوع کردن خورشید ، تشخیص
تیغ : استعاره از پرتو خورشید
صفحه ی 56 بند 3 : تا بار و بند را ببندند و بچّه ها را سوار کنند ، به آنها رسیده ام
بارو بنه : توشه ی راه ، زاد راه
به آنها رسیده ام : به آنها خواهم رسید ( مضارع محقق الوقوع )
مضارع محقق الوقوع : اگر بخواهند قطعی بودن عمل را در حال یا آینده ی نزدیک نشان دهنده گاهی از شکل ماضی مطلق برای زمان حال یا آینده استفاده می کنند و این همان مضارع محقق الوقوع است یعنی مضارعی که وقوعش قطعی است .
ولی نعمت : روزی دهنده
نقل بگویم : قصّه بگویم
صفحه ی 56 بند 5 : قربانش بروم : مرجع ضمیر « ش » سیاوش
سی میدان : در این جا به معنی به طرف ، به سوی
فکری است : در حال فکر کردن است
لعین : رانده شده ، نفرین شده
جرکردن : جنگیدن ، درافتادن
صفحه ی 56 بند 6 : آفتاب سرتاسر میدان را گرفته : مجازاً روشن کرده ، تشخیص
سی چهل نفر می ریزند به سر مبارکش
سی : صفت شمارشی
چهل : صفت شمارشی
سی چهل : صفت مبهم
دل آدم از جا کنده می شود کنایه از بی قراری و اظهار ناراحتی کردن
صفحه ی56 بند 7 : آخر عاقبت : سرانجام ، قید
اسبش را پی می کنند
پی کردن : قطع کردن رگ پا ، زدن در پای جلوی اسب
کت : شانه ، کتف
اسب لُخت مجازاً بی زین
شیهه کشیدن : فریاد کشیدن اسب
یکی از آن لعین ها لباس غضب بر کرده
غضب : خشم مجازاً رنگ قرمز
لباس غضب : کنایه از لباس قرمز رنگ
سوار و پیاده : تضاد
او هی می خورد زمین
هی : مرتّب ، قید تکرار
سرو پکالش خینی می شود : سرو صورتش خونی می شود
نه خم به ابرو می آورد . : کنایه از ناراحت نشدن به روی خود نیاوردن
صفحه ی57 بند1: لعین : نفرین شده مجازاً شمر .
بعد آن لعین از اسب پیاده می شود ، شمشیر می زند به نای مبارکش : اشاره دارد به امام حسین و سیاوش
نای : گلو
صورتش را مثل گوسپند می پوشاند
صورتش : مشبّه
مشبّهٌ به : گوسپند : فرایند واجی ابدال
وجه شبه : می پوشاند
قدرت خدا کارد نمی برد : تلمیح به داستان حضرت اسماعیل دارد
سرنا همچنین سوزناک می زند : تشخیص
سرنا : نوعی نی ، از سازهای بادی که لوله ای دراز چوبی یا فلزّی با چند سوراخ است
صفحه ی 57 بند 2 : ما زن ها کاه به سرمان می ریزیم : در مراسم سوگواری در بعضی از مناطق گِل یا کاه بر سر می ریزند ، کنایه از عزاداری
خشت : آجر نپخته
صفحه ی57 بند 3 : پلک هایش داغ شده : کنایه از این که می خواهد گریه کند نزدیک است دست در گردن زن میان سال بیندازد و هم پای او گریه کند
دست و گردن : مراعات نظیر
هم پا با دست و گردن : ایهام تناسب
هم پا : همراه
قاطر : استر
صفحه ی57 بند 4 : زری و یوسف سوار اسب می شوند و هم عنان ، اسب می تازند
هم عنان : مجازاً همراه ، باهم ، دوشادوش
عنان : دهنه ، افسار
هم عنان با اسب : ایهام تناسب
صفحه ی 57 بند آخر : مردهای سیاه پوش : کنایه از مردهای عزادار
دسته دسته : قید ترتیب
حجله قاسم آوردند که زری به دیدن آن خواست شیون بکشد امّا جلوی خودش را گرفت
حجله ی قاسم : نماد جوانی و ناکامی
حجله :1- اتاق آذین بسته برای عروس و داماد ، 2- برای کسانی می گذارند که جوان مرگ شده اند
قاسم پسر امام حسن (ع) است و تلمیح به داستان حضرت قاسم (ع) دارد .
شیون بکشد : فریاد بکشد
جلو خودش را گرفت : کنایه از این کار را نکرد .
صفحه ی 58 بند 1: خان کاکا : آقا داداش
عیال : همسر
طواف : دور زدن ، گرد چیزی گشتن
جماعت در صحن سینه و زنجیر بزنند : کنایه از عزاداری کردن
موعظه کردن : وعظ کردن ، سخنرانی کردن
العیاذ بالله : پناه بر خدا
حرفش را هم نزنید : این کار نباید انجام دهید حتّی در گفتار
قشون : ارتش ، سپاه
بلوا : آشوب
صفحه ی 58 بند 2 : هم قسم : هم پیمان
دستمان را بگذاریم روی دستمان : کنایه از کاری انجام ندهیم
تشییع کردن : همراهی کردن ، مشایعت
صفحه ی 58 بند 3 : قدغن : ممنوع
آب از سر من یکی که گذشت : اتّفاق است که افتاده برای من دیگر فرقی نمی کند و کنایه از دچار نهایت بدبختی و مصیبت شدن
صفحه ی 58 بند 4 : عجب روی ما سفید کردی ! : طنز و کنایه از ما را شرمنده کردی
عجب روی ما را سیاه کردی ! : آبرو برای ما نگذاشتی
ملّتفت : متوجّه
صفحه ی 58 بند 5 : نعش : جنازه
منشین و تماشا کن : تماشا نکن
صفحه ی 58 بند 6 : ناکام : کسی که به آرزویش نرسیده ، ناموفّق ، جوان مرگ
تا کردن : رفتار کردن ، مدارا کردن ، کنار آمدن
با رعیتش مثل یک برادر بزرگ تا می کرد : با رعیتش محترمانه برخورد می کرد
معذّب نکنید : عذاب ندهید ، آزار ندهید
صفحه ی 58 بند آخر : ماری که از دیشب روی قلبش چنبره زده بود و خوابیده بود سربلند کرد به نیش زدن
ما ر : استعاره از غم و اندوه از دست دادن همسر
چنبره زده بود : حلقه زده بود
مار و چنبره زده بود : مراعات نظیر
سربلند کرد به نیش زدن : تازه شدن غم ، غم و اندوه به او هجوم آورده بود .
چراغ های ذهنش روشن بود : کنایه از کاملاً آگاه بود ، فکر و حواسش خوب کار می کرد
چراغ های ذهنش : اضافه ی تشبیهی
هیچ کس در این دنیا نخواهد توانست این چراغ ها را خاموش کند : دیگر کسی نمی تواند این آگاهی را از او بگیرد .
صفحه ی 59 بند 1 : تأمّل کردن : فکر کردن
صفحه ی 59 خطّ 8 : تضمین آیه ی قرآن « و لکم فی القصاص حیوةٌ یا اولی الالباب » : ای خردمندان ، حکم قصاص برای حفظ حیات شماست
صفحه ی 59 خطّ 13: دست بیخ گلویش گذاشته : کنایه از تحت فشار قرار دادن
صدایش را بلندتر کند : کنایه از اعتراض کردن
صفحه ی 59 خطّ 19: همه ی کارها افتاده دست زن و بچّه ها : کنایه از افتاده دست کسانی که نمی فهمند
کُفری : جای ناراحتی بسیار است ، عصبانی
خطّ آخر صفحه ی 59 : کدام بلندگویی مردم شهر را این چنین به خیابان کشانده بود : تشخیص
صفحه ی 60 بند 1 : متفرّق : پراکنده
صفحه ی 60 بند 4 : یک جوان را به تیر غیب کشته اند : جوانی را کشته اند بدون آنکه قاتل او شناخته شده باشد .
صفحه ی 60 بند 5 : پروانه ی کسب : مجوز مغازه
صفحه ی 60 بند 6 : انگارکن : تصوّر کن ، فرض کن
پاسخ خود آزمایی صفحه ی 61
1- گشاده دست درو کردن تا خوشه چین ها باقی مانده ی خوشه ها را جمع کنند تا امرار معاش کنند .
2- موضوع یکی بوده ولی یک بار در چهره ی امام حسین و یحیی نبی و یوسف . شیوه ی پروراندن مطلب به خلّاقیّت نویسنده
3- خوشه چینی ، آفتاب تیغ کشید ، شلخته درو کنید ، خروس خوان
4- به مار
5- شلخته درو کنید تا چیزی گیر خوشه چین ها بیاید .
ثوابت باشه ای دارای خرمن / اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
خوشه و خرمن : مراعات نظیر
خوشه چینی کنایه از درویشی
تأکید بر فقیر نوازی دارد .
دارای خرمن و خوشه چینی : تضاد
خوشه چینی : کنایه از درویشی و تهیدستی
ای توانگر ای دارای خرمن اگر به گونه ای خرمن ها درو شود که خوشه های بیشتری به فقرا برسد در آخرت پاداشی خواهی داشت .
آورده اند که ...
قَدَّسَ اللّهُ روحهَ : خدا روح او را پاک گرداند
زیر و زبر : تضاد و تکرار
خسته : مجروح و آزرده
افگار : آزرده ، زخمی ، خسته ، مجروح
مذّلت : خواری
سیر : کامل ، قید
هر که آن جا نشیند که خواهد و مرادش بُوَد ، چنانش کُشَند که نخواهد و مرادش نَبود .:هر که بر اساس خواسته و آرزوهای خود عمل کند باید در انتظار مرگ باشد واقعیّتی که مطمئناً برای او مطلوب و خواستنی نیست .
مقصود عبارت آن است که : کسی که مقام و جایگاه اصلی خود را نشناخت تنها بر اساس مراد و خواسته ی نفسانی عمل کند به مصیبتی غیر منتظره گرفتار می شود .
شعر حفظی
آواز عشق
بیت 1- هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست
ما به فلک می رویم ، عزم تماشا که راست ؟
چپ و راست : تضاد ، مجازاً از اطراف
بیت 2- ما به فلک بوده ایم ، یار ملک بوده ایم
باز همان جا رویم جمله ، که آن شهر ماست
فلک و ملک : جناس ناقص اختلافی
بیت 3- خود ز ملک برتریم ، وز ملک افزون تریم
زین دو چرا نگذریم ؟ منزل ما کبریاست
کبریا : عظمت ، بزرگی ، مجازاً بارگاه
بیت 4- بخت جوان یار ما ، دادن جان کار ما
قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست
یار و کار : جناس ناقص اختلافی
دادن جان کار ما : کنایه از ایثار و فداکاری
بیت 5- از مه او مه شکافت ، دیدن او برنتافت
ماه چنان بخت یافت ، او که کمینه گداست
تلمیح به واقعه ی شق القمر دارد.
ماه چنان بخت یافت : تشخیص
کمینه گدا : کمترین گدا
بیت 6 – بوی خوش این نسیم از شکن زلف اوست
شعشه ی این خیال زان رخ چون « والضّحا » ست
بوی خوش این نسیم از شکن زلف اوست : تلمیح به آیه ای از قرآن درباره ی حضرت نبوی (ص)
شعشه ی این خیال زان رخ چون « والضّحا » ست : تشبیه
والضّحا : روز روشن
بیت 7- خلق چو مرغابیان زاده ز دریای جان
کی کند این جا مُقام مرغ کز آن بحر خاست؟
خلق چو مرغابیان زاده : تشبیه
دریای جان : اضافه ی تشبیهی
بحر : استعاره از عالم ملکوت
کی کند این جا مُقام مرغ کز آن بحر خاست؟ : استفهام انکاری
بیت 8- آمد موج اَلَست ، کشتی قالب ببست
باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست
آمد موج اَلَست ، کشتی قالب ببست : تلمیح به روز الست
قالب ببست : کنایه از خلق جسم انسان
کشتی : استعاره از جسم
شکست : کنایه از مردن
معنی : روز ازل قالب انسان ها شکل گرفت و هنگامی که این قالب شکسته شود ما به آرامش می رسیم .
« مولوی »