برای نمایش بر روی ادامه مطلب کلیک نمایید
باغ عشق
نوع ادبی: ادبیات تعلیمی
سبک: عراقی
قالب: قصیده
محتوا : زهد و عرفان
شاعر : حکیم سنایی غزنوی
شرح مفاهیم درس :
دلا ! تا کی در این زندان ، فریب این و آن بینی ؟ یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
شاعر به خود و همه ی مردم می گوید تا کی می خواهی گرفتار زندان دنیا باشی؟ یک بار از این زندان رها شو تا دنیای حقیقی را مشاهده کنی.
زندان : استعاره از دنیا چاه ظلمانی : استعاره از دنیا
این و آن : ضمیر مبهم ، هر چیز به جای اسم به کار می رود و در حکم اسم شده است
قالب شعری قصیده :
قصیده شعری است که مصراع اول و مصراع های زوج آن با هم قافیه است و تعداد ابیات آن از پانزده بیت بیش تر است . در سراسر قصیده یک موضوع مشخص مانند : مدح رثا ( مرثیه ) پند و اندرز وعرفان و حکمت و مورد بحث قرار می گیرد وشاید از آن جهت آن را قصیده گفته اند که در ساختن آن منظور معینی قصد شده است زیرا «قصیده » از « قصد» مشتق است .
بعضی از اجزای تشکیل دهنده ی قصیده عبارتند از تغزل یا تشبیت ، تلخص و تنه ی اصلی . قصیده و غزل در تعداد بیت ها ودرون مایه با هم تفاوت دارند.
2. جهانی، کاندرو هردل که یابی پادشا یابی جهانی کاندرو هر جان که بینی ، شادمان بینی
در عالم عشق همه شاد و کامروا هستند .
دل، جان : مجازاً انسان «هر دلی که یابی » : هر انسانی را که ببینی = همه پادشا : دراین جا به معنی کامروا آرایه جناس : جان - جهان
3. نه بر اوج هوا او را عقابی دل شکر یابی نه اندر قعر بحر ، اورا نهنگی جان ستان بینی
آن که دل به عشق و معنویت سپرده است گرفتار هوا و هوس نمی شود و حرص و طمع جانش را نمی آزارد در عالم عشق جایی برای هوا و هوس و طمع نیست.
نه براوج هوا اورا : نه بر اوج هوای او « را» نشانه ی فک اضافه است ، همچنین است در : نه اندر قعر بحر او را : قعر بحر او .
عقاب : استعاره از هوا و هوس
دل شکر : صفت فاعلی مرکب مرخم ، شکارکننده ی دل ، شکردن : شکار کردن
قعر : عمق ، ته
نهنگ : استعاره از حرص و طمع . ضمیر « او » جهان است .
آرایه ها : 1- تضاد 2- مراعات نظیر : الف) اوج ، هوا، عقاب ب) قعر ، بحر ، نهنگ
4. اگر درباغ آیی همه فراش دل یابی وگر در راه دین آیی همه نقاش جان بینی
درعالم عشق همه به پرورش باطن وبعد معنوی خود مشغول اند .
باغ عشق : اضافه تشبیهی
فراش : دراین جا به معنی خدمت کار
دل ،جان : باطن ، معنویت
نقاش: آرایش کننده ، زینت بخش
5. ور امروز اندر این منزل تو را جانی زیان آمد زهی سرمایه وسودا که فردا زان زیان بینی !
اگر در راه رستگاری جانت دچار زیان و ضرر شد ، چه باک ؟ فردای قیامت در عوض آن زیان جانی ،سودهای بسیار نصیب تو خواهد شد .
منزل : مرحله ،در این جا منظور دنیا است .
جانی : از سوی جان ، این کلمه «قید » است و «ی » آن قید ساز است و جانشین تنوین است . این کلمه به جای کلمه ی غلط « جاناً » به کار رفته است.
زهی :شبه جمله است به معنی چه بسیار سودا: «سود + الف کثرت »: سود بسیار
آاریه ها : 1-تضاد : سود ، زیان ، این کلمه ها با هم سجع هم دارند و چون کنار هم آمده اند آرایه ی تضمین المزدوج دارند ( ر.ک آرایه های ادبی ، سال سوم دبیرستان ، رشته ی علوم انسانی ، ص 116).
بیشتر بدانید :
کاربردهای مختلف تکواژ «الف»
1- نشانه ی مبالغه و کثرت : زهی سودا ، خوشا به حال شما ... بدا به حال کسی که ......
2-نشانه ی تفخیم و بزرگ داشت : بزرگا مردا که بوعلی سینا بوده است .
3- الف اطلاق یا اشباع که در آخر مصراع ها برای کامل شدن وزن شعر در آورند : دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
4-نشانه ی ندا : غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریار .
5.درپایان برخی کلمات آید ودلالت بر اندوه و حسرت می کند و شبه جمله می سازد : دردا ، دریغا ...
6.نشانه ی صفت فاعلی : بن مضارع + الف»: دانا ، گویا ، شنوا ، بینا ، زیبا ،....
7.از صفت ، اسم مشتق می سازد : گرما ، ژرفا ، درازا، پهنا،...
8.«الف» دعا که پایان یا ما قبل پایان فعل سوم شخص مفرد مضارع آید : کناد ، دهاد ، بودا ( = باد ) ،میراد ، رودا ....
9.گاه به آخر فعل « گفت » اضافه می شود و هیچ معنای خاصی ندارد : گفتم غم تودارم گفتا غمت سرآید .
10. گاه به جای تنوین نصب در کلمه های عربی که وارد زبان فارسی شده اند به کار می رود اصلا و ابدا .
6- تو یک ساعت ، چو افریدون ، به میدان باش، تا زان پس به هر جا نب که روی آری درفش کاویان بینی
اگر با نفس خود مبارزه کنی ، چنان که فریدون با ضحاک کرد ، پیروزی و رستگاری همیشگی نصیبت خواهد شد.
افریدون : فریدون : از شاهان وپهلوانان شاهنامه است ، او ضحاک رادربند کرد و تاج شاهی برسر نهاد فریدون در این جا مظهر درست کاری و جهاد با نفس است
به میدان باش : جهاد کن ، منظور جهاد با نفس است .
درفش کاویان : پرچمی که کاوه ی آهنگر با آن مردم را دور خود علیه ضحاک جمع کرد. دراین جا منظور پیروزی بر شیطان رستگاری و رسیدن به مقصود است .
آرایه ها : کنایه ، تلمیح ، مراعات نظیر ( فریدون ، درفش کاویان )
7.عنان گیر تو گر روزی جمال درد دین باشد عجب نبود که با ابدال خود را هم عنان بینی
اگر پیرو دین باشی به مقام اولیای الهی می رسی .
عنان گیر : کنایه از راهنما ، هدایت کننده
ابدال : اولیاء الله ، مردان خدا
هم عنان : کنایه ازبرابر ، یکسان ، همراه
8-عطا از خلق چون جویی، گر او را مال ده گویی ؟ به سوی عیب ، چون پویی ،گر اورا غیب دان بینی ؟
آن که به راستی ، خداوند را روزی دهنده ی خود بداند دست نیاز به خلق نمی گشاید وآن که به حقیقت باور داشته باشد که خداوند «غیب دان » است واز اسرار نهان همگان آگاه است هرگز پای در راه گناه نمی گذارد .
او: منظور خداوند است .
پویی : می روی
چون : چرا؟
گویی و بینی هردو به معنی پنداشتن است و فعل گذرا به مسند است و گروه اسمی « مال ده » و «غیب دان »نقش مسندی دارند.
مال ده : اشاره دارد به صفت «رزاق » که از صفات خداوند است .
جناس : جویی ،گویی ، پویی
9.زیزدان ، دان نه از ارکان ، که کوته دیدگی باشد که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی
خدا را منشأ تمام هستی وهمه ی کارها را جانب او بدان . کوته فکری و سطحی نگری است اگر نوشته ای را که حاصل اندیشه ی نویسنده است به انگشتان او نسبت دهیم .
این نظر را در علم کلام ( علم اصول عقاید ) « توحید افعالی » گویند و به آیه ی «و مارمیت اذرمیت ولکن الله رمی : ونه تو انداختی تیر را ان گاه که انداختی ولیکن خدا بینداخت» سوره ی انفال ، آیه ی 17، ترجمه محمد کاظم مغری .
ارکان : مقصود ف اعضای بدن یا عناصر چهارگانه ی( آب ، باد ، خاک ، آتش ) است .
کوته دیدگی: سطحی نگری
بنان : انگشت ، توجه داشته باشید که این کلمه مفرد است .
آرایه : واج آرایی ، کنایه اسلوب معادله (ر.ک درس بیست و سوم همین کتاب ) .
10.بدین زور و زر دنیا ، چون بی عقلان مشو غره که این آن نو بهاری نیست کش بی مهرگان بینی
همچون بی خردان فریفته ی قدرت و ثروت ناپایدار مباش ، همچنان که طراوت بهاری با در آمدن پاییز زوال می یابد ، قدرت و ثروت نیز روزی نابود می شود.
رز: مظهر ثروت و مادیات
غره: مغرور ، فریفته
کش : که آن را
مهرگان : مجازاً پاییز ( ذکر جزء و اراده ی کل )
آرایه ها : تشبیه ، تضاد
11.که گر عرشی به فرش آیی و گرماهی به چاه افتی و گر بحری تهی گردی ، و گر باغی خزان بینی
مقام ، زیبایی ، ثروت و جوانی ، هیچ کدام برای همیشه نمی ماند . اگر در اوج آسمان باشی به زمین می خوری واگر چون ماه ، زیبا و عزیز باشی به چاهی تیرگی وذلت فرو خواهی افتاد و ثروتت اگر چون دریا باشد روز ی با دست تهی از این دنیا خواهب رفت ، و طراوت جوانی ات اگر چون باغ بهاری باشد خزان پیری و مرگ حسرت بهار جاویدان را بردلت خواهد گذاشت . دل به دنیا مبند.
عرش: آسمان
فرش : گستردنی ، در این جا منظور زمین است .
از عرش به فرش آمدن : کنایه از عزت به ذلت فرو افتادن
ماه : منظور اوج بلندی آسمان
چاه : منظور پایین و پستی است و باماه تضاد دارد .
بحر : منظور وسیع وغنی و ثروتمند است
تهی : خالی ، در این جا محرومیت نادرای وناکامی است.
باغ : منظور بهار است که با خزان تضاد دارد.
آرایه : کنایه ، تضاد ، تشبیه ( عرشی ، ماهی ، بحری ، باغی ) جناس ( عرش ، فرش – ماه ، چاه )
استعاره : باغ استعاره از طراوت جوانی و خزان استعاره از پیری و مرگ.
12. چه باید نازش و نالش ، بر اقبالی وادباری که تا برهم زنی دیده ، نه این بینی نه آن بینی ؟
به شاد کامی ها و پیروزی ها ، زیاد دل خوش مکن واز بدبختی ها و شکست ها دل غمین مدار ، در چشم بر هم زنی ، هردو می گذرند.
نازش: نازیدن ، مباهات کردن
نالش : نالیدن ، شکوه و گلایه کردن
اقبال: خوشبختی
ادبار: بدبختی
دیده بر هم زدن : کنایه از کوتاه ترین زمان .
این : ضمیر اشاره ، اشاره دارد به ادبار آن : ضمیر اشاره به دور ، اشاره دارد به اقبال
آرایه ها : تضاد جناس ( نازش ، نالش ) کنایه واج آرایی تکرار ، تناسب و مراعات نظیر : نازش با اقبال ، نالش با ادبار.
13.سر اَلب ارسلان دیدی، ز رفعت ، رفته برگردون ؟ به مَرو آ تاکنون در گل تن الب ارسلان بینی
آیا به یاد داری که الب ارسلان چه شکوه و عظمتی داست ؟ اکنون به مرو بیا وبه مراز او بنگر تا باور کنی که او مرده است. تو نیز خواهی مرد، پس دل به دنیا مبند.
الب ارسلان : دومین پادشاه سلسه ی سلجوقی ، در این جا به عنوان مظهر شکوه و قدرت ذکر شده است
رفعت : بلند مرتبگی
مرو : از شهر های خراسان ، اکنون در ترکمنستان واقع است ومدفن الب ارسلان است .
آرایه ها : تلمیح ، تضاد ( گردون ، گِل )
با سنایی بیشتر آشنا شویم
از شاعران قرن ششم است که ابتدای کار او شغل دیوانی در دربار غزنویان بود و مسعود بن بهرام شاه را مدح می گفت و پس از سفر خراسان وملاقات با مشایخ صوفیه ار دربار روی گرداند وعزلت گزید . سفری به مکه کرد و با صوفیان مصر مصاحب شد چندی در بلخ و نیشابور گذارند و سپس به غزنین بازگشت و تا پایان عمر همان جا زیست . آثار عبارتند از : حدیقه الحقیقه ، سیر العباد الی المعاد، طریق التحقیق و کارنامه ی بلخ . اشعار او اغلب رنگ تعلیمی وعرفانی دارند .
پیدای پنهان
زمان : روزگار
صاحب گوهر: اصیل و با اصل نسب وباخانواده
خداوندگار: صاحب و ارباب
دوگانه بگذارم: دو رکعت نماز صبح را بخوانم
چاشت: روشنی روز
مرا نمی هلند: به من اجازه نمی دهند / مرا نمی گذارند.
کیست که نمی هلد؟ : چه کسی است که اجازه نمی دهد؟
دو قدم بیش نیست این همه راه راه نزدیک شد سخن کوتاه
معنی: راه رسیدن به خداوند این همه طولانی و مشکل نیست. پس راه رسیدن به خدا کوتاه است و باید سخن را کوتاه کرد
یک قدم بر سر وجود نهی وان دگر در بر ودود نهی
معنی: در اولین قدم باید خودت را ندیده بگیری سپس در گام بعدی در محضر حضرت دوست خواهی بود