هم اندیشی ادبیات فارسی دبیرستان دکتر حسابی( رضا رشیدی)

تبادل نظر در مورد درس ادبیات پارسی دبیرستان

هم اندیشی ادبیات فارسی دبیرستان دکتر حسابی( رضا رشیدی)

تبادل نظر در مورد درس ادبیات پارسی دبیرستان

باغ عشق دوم دبیرستان

برای نمایش بر روی ادامه مطلب کلیک نمایید

باغ عشق

باغ عشق

 نوع ادبی: ادبیات تعلیمی

 سبک: عراقی

 قالب: قصیده

محتوا : زهد و عرفان

شاعر : حکیم سنایی غزنوی

 شرح مفاهیم درس :

  دلا ! تا کی در این زندان ، فریب این و آن بینی ؟     یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

شاعر به خود و همه ی مردم می گوید تا کی می خواهی گرفتار زندان دنیا باشی؟ یک بار از این زندان رها شو تا دنیای حقیقی را مشاهده کنی.

زندان : استعاره از دنیا چاه ظلمانی : استعاره از دنیا

این و آن : ضمیر مبهم ، هر چیز به جای اسم به کار می رود و در حکم اسم شده است

قالب شعری قصیده :

قصیده شعری است که مصراع اول و مصراع های زوج آن با هم قافیه است و تعداد ابیات آن از پانزده بیت بیش تر است . در سراسر قصیده یک موضوع مشخص مانند : مدح رثا ( مرثیه ) پند و اندرز وعرفان و حکمت و مورد بحث قرار می گیرد وشاید از آن جهت آن را قصیده گفته اند که در ساختن آن منظور معینی قصد شده است زیرا «قصیده » از « قصد» مشتق است .

 بعضی از اجزای تشکیل دهنده ی قصیده عبارتند از تغزل یا تشبیت ، تلخص و تنه ی اصلی . قصیده و غزل در تعداد بیت ها ودرون مایه با هم تفاوت دارند.

2. جهانی، کاندرو هردل که یابی پادشا یابی     جهانی کاندرو هر جان که بینی ، شادمان بینی

در عالم عشق همه شاد و کامروا هستند .

دل، جان : مجازاً انسان «هر دلی که یابی » : هر انسانی را که ببینی = همه پادشا : دراین جا به معنی کامروا آرایه جناس : جان - جهان

3. نه بر اوج هوا او را عقابی دل شکر یابی      نه اندر قعر بحر ، اورا نهنگی جان ستان بینی

آن که دل به عشق و معنویت سپرده است گرفتار هوا و هوس نمی شود و حرص و طمع جانش را نمی آزارد در عالم عشق جایی برای هوا و هوس و طمع نیست.

نه براوج هوا اورا : نه بر اوج هوای او « را» نشانه ی فک اضافه است ، همچنین است در : نه اندر قعر بحر او را : قعر بحر او .

 عقاب : استعاره از هوا و هوس  

دل شکر : صفت فاعلی مرکب مرخم ، شکارکننده ی دل ، شکردن : شکار کردن

 قعر : عمق ، ته

نهنگ : استعاره از حرص و طمع . ضمیر « او » جهان است .

 آرایه ها : 1- تضاد 2- مراعات نظیر : الف) اوج ، هوا، عقاب ب) قعر ، بحر ، نهنگ

4. اگر درباغ آیی همه فراش دل یابی     وگر در راه دین آیی همه نقاش جان بینی

 درعالم عشق همه به پرورش باطن وبعد معنوی خود مشغول اند .

 باغ عشق : اضافه تشبیهی

فراش : دراین جا به معنی خدمت کار

 دل ،جان : باطن ، معنویت

نقاش: آرایش کننده ، زینت بخش

5. ور امروز اندر این منزل تو را جانی زیان آمد    زهی سرمایه وسودا که فردا زان زیان بینی !

 اگر در راه رستگاری جانت دچار زیان و ضرر شد ، چه باک ؟ فردای قیامت در عوض آن زیان جانی ،سودهای بسیار نصیب تو خواهد شد .

 منزل : مرحله ،در این جا منظور دنیا است .

 جانی : از سوی جان ، این کلمه «قید » است و «ی » آن قید ساز است و جانشین تنوین است . این کلمه به جای کلمه ی غلط « جاناً » به کار رفته است.

زهی :شبه جمله است به معنی چه بسیار سودا: «سود + الف کثرت »: سود بسیار

آاریه ها : 1-تضاد : سود ، زیان ، این کلمه ها با هم سجع هم دارند و چون کنار هم آمده اند آرایه ی تضمین المزدوج دارند ( ر.ک آرایه های ادبی ، سال سوم دبیرستان ، رشته ی علوم انسانی ، ص 116).

بیشتر بدانید :

کاربردهای مختلف تکواژ «الف»

1- نشانه ی مبالغه و کثرت : زهی سودا ، خوشا به حال شما ... بدا به حال کسی که ......

2-نشانه ی تفخیم و بزرگ داشت : بزرگا مردا که بوعلی سینا بوده است .

3- الف اطلاق یا اشباع که در آخر مصراع ها برای کامل شدن وزن شعر در آورند : دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

4-نشانه ی ندا : غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریار .

5.درپایان برخی کلمات آید ودلالت بر اندوه و حسرت می کند و شبه جمله می سازد : دردا ، دریغا ...

6.نشانه ی صفت فاعلی : بن مضارع + الف»: دانا ، گویا ، شنوا ، بینا ، زیبا ،....

7.از صفت ، اسم مشتق می سازد : گرما ، ژرفا ، درازا، پهنا،...

8.«الف» دعا که پایان یا ما قبل پایان فعل سوم شخص مفرد مضارع آید : کناد ، دهاد ، بودا ( = باد ) ،میراد ، رودا ....

9.گاه به آخر فعل « گفت » اضافه می شود و هیچ معنای خاصی ندارد : گفتم غم تودارم گفتا غمت سرآید .

10. گاه به جای تنوین نصب در کلمه های عربی که وارد زبان فارسی شده اند به کار می رود اصلا و ابدا .

 6- تو یک ساعت ، چو افریدون ، به میدان باش، تا زان پس     به هر جا نب که روی آری درفش کاویان بینی

 اگر با نفس خود مبارزه کنی ، چنان که فریدون با ضحاک کرد ، پیروزی و رستگاری همیشگی نصیبت خواهد شد.

 افریدون : فریدون : از شاهان وپهلوانان شاهنامه است ، او ضحاک رادربند کرد و تاج شاهی برسر نهاد فریدون در این جا مظهر درست کاری و جهاد با نفس است

 به میدان باش : جهاد کن ، منظور جهاد با نفس است .

 درفش کاویان : پرچمی که کاوه ی آهنگر با آن مردم را دور خود علیه ضحاک جمع کرد. دراین جا منظور پیروزی بر شیطان رستگاری و رسیدن به مقصود است .

 آرایه ها : کنایه ، تلمیح ، مراعات نظیر ( فریدون ، درفش کاویان )

7.عنان گیر تو گر روزی جمال درد دین باشد      عجب نبود که با ابدال خود را هم عنان بینی

اگر پیرو دین باشی به مقام اولیای الهی می رسی .

عنان گیر : کنایه از راهنما ، هدایت کننده

ابدال : اولیاء الله ، مردان خدا

هم عنان : کنایه ازبرابر ، یکسان ، همراه

8-عطا از خلق چون جویی، گر او را مال ده گویی ؟    به سوی عیب ، چون پویی ،گر اورا غیب دان بینی ؟

آن که به راستی ، خداوند را روزی دهنده ی خود بداند دست نیاز به خلق نمی گشاید وآن که به حقیقت باور داشته باشد که خداوند «غیب دان » است واز اسرار نهان همگان آگاه است هرگز پای در راه گناه نمی گذارد .

او: منظور خداوند است .

 پویی : می روی

چون : چرا؟

 گویی و بینی هردو به معنی پنداشتن است و فعل گذرا به مسند است و گروه اسمی « مال ده » و «غیب دان »نقش مسندی دارند.

 مال ده : اشاره دارد به صفت «رزاق » که از صفات خداوند است .

 جناس : جویی ،گویی ، پویی

9.زیزدان ، دان نه از ارکان ، که کوته دیدگی باشد     که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی

 خدا را منشأ تمام هستی وهمه ی کارها را جانب او بدان . کوته فکری و سطحی نگری است اگر نوشته ای را که حاصل اندیشه ی نویسنده است به انگشتان او نسبت دهیم .

 این نظر را در علم کلام ( علم اصول عقاید ) « توحید افعالی » گویند و به آیه ی «و مارمیت اذرمیت ولکن الله رمی : ونه تو انداختی تیر را ان گاه که انداختی ولیکن خدا بینداخت» سوره ی انفال ، آیه ی 17، ترجمه محمد کاظم مغری .

 ارکان : مقصود ف اعضای بدن یا عناصر چهارگانه ی( آب ، باد ، خاک ، آتش ) است .

 کوته دیدگی: سطحی نگری

بنان : انگشت ، توجه داشته باشید که این کلمه مفرد است .

 آرایه : واج آرایی ، کنایه اسلوب معادله (ر.ک درس بیست و سوم همین کتاب ) .

10.بدین زور و زر دنیا ، چون بی عقلان مشو غره    که این آن نو بهاری نیست کش بی مهرگان بینی

همچون بی خردان فریفته ی قدرت و ثروت ناپایدار مباش ، همچنان که طراوت بهاری با در آمدن پاییز زوال می یابد ، قدرت و ثروت نیز روزی نابود می شود.

 رز: مظهر ثروت و مادیات

غره: مغرور ، فریفته

 کش : که آن را

مهرگان : مجازاً پاییز ( ذکر جزء و اراده ی کل )

آرایه ها : تشبیه ، تضاد

11.که گر عرشی به فرش آیی و گرماهی به چاه افتی    و گر بحری تهی گردی ، و گر باغی خزان بینی

 مقام ، زیبایی ، ثروت و جوانی ، هیچ کدام برای همیشه نمی ماند . اگر در اوج آسمان باشی به زمین می خوری واگر چون ماه ، زیبا و عزیز باشی به چاهی تیرگی وذلت فرو خواهی افتاد و ثروتت اگر چون دریا باشد روز ی با دست تهی از این دنیا خواهب رفت ، و طراوت جوانی ات اگر چون باغ بهاری باشد خزان پیری و مرگ حسرت بهار جاویدان را بردلت خواهد گذاشت . دل به دنیا مبند.

عرش: آسمان

فرش : گستردنی ، در این جا منظور زمین است .

 از عرش به فرش آمدن : کنایه از عزت به ذلت فرو افتادن

 ماه : منظور اوج بلندی آسمان

 چاه : منظور پایین و پستی است و باماه تضاد دارد .

 بحر : منظور وسیع وغنی و ثروتمند است

 تهی : خالی ، در این جا محرومیت نادرای وناکامی است.

 باغ : منظور بهار است که با خزان تضاد دارد.

 آرایه : کنایه ، تضاد ، تشبیه ( عرشی ، ماهی ، بحری ، باغی ) جناس ( عرش ، فرش ماه ، چاه )

 استعاره : باغ استعاره از طراوت جوانی و خزان استعاره از پیری و مرگ.

12. چه باید نازش و نالش ، بر اقبالی وادباری    که تا برهم زنی دیده ، نه این بینی نه آن بینی ؟

به شاد کامی ها و پیروزی ها ، زیاد دل خوش مکن واز بدبختی ها و شکست ها دل غمین مدار ، در چشم بر هم زنی ، هردو می گذرند.

نازش: نازیدن ، مباهات کردن

 نالش : نالیدن ، شکوه و گلایه کردن

اقبال: خوشبختی

ادبار: بدبختی

 دیده بر هم زدن : کنایه از کوتاه ترین زمان .

این : ضمیر اشاره ، اشاره دارد به ادبار آن : ضمیر اشاره به دور ، اشاره دارد به اقبال

 آرایه ها : تضاد جناس ( نازش ، نالش ) کنایه واج آرایی تکرار ، تناسب و مراعات نظیر : نازش با اقبال ، نالش با ادبار.

13.سر اَلب ارسلان دیدی، ز رفعت ، رفته برگردون ؟     به مَرو آ تاکنون در گل تن الب ارسلان بینی

آیا به یاد داری که الب ارسلان چه شکوه و عظمتی داست ؟ اکنون به مرو بیا وبه مراز او بنگر تا باور کنی که او مرده است. تو نیز خواهی مرد، پس دل به دنیا مبند.

 الب ارسلان : دومین پادشاه سلسه ی سلجوقی ، در این جا به عنوان مظهر شکوه و قدرت ذکر شده است

رفعت : بلند مرتبگی

 مرو : از شهر های خراسان ، اکنون در ترکمنستان واقع است ومدفن الب ارسلان است .

آرایه ها : تلمیح ، تضاد ( گردون ، گِل )

 با سنایی بیشتر آشنا شویم

از شاعران قرن ششم است که ابتدای کار او شغل دیوانی در دربار غزنویان بود و مسعود بن بهرام شاه را مدح می گفت و پس از سفر خراسان وملاقات با مشایخ صوفیه ار دربار روی گرداند وعزلت گزید . سفری به مکه کرد و با صوفیان مصر مصاحب شد چندی در بلخ و نیشابور گذارند و سپس به غزنین بازگشت و تا پایان عمر همان جا زیست . آثار عبارتند از : حدیقه الحقیقه ، سیر العباد الی المعاد، طریق التحقیق و کارنامه ی بلخ . اشعار او اغلب رنگ تعلیمی وعرفانی دارند .

 پیدای پنهان

 زمان : روزگار

صاحب گوهر: اصیل و با اصل نسب وباخانواده

خداوندگار: صاحب و ارباب

دوگانه بگذارم: دو رکعت نماز صبح را بخوانم

چاشت: روشنی روز

مرا نمی هلند: به من اجازه نمی دهند / مرا نمی گذارند.

کیست که نمی هلد؟ : چه کسی است که اجازه نمی دهد؟

دو قدم بیش نیست این همه راه   راه نزدیک شد سخن کوتاه

معنی: راه رسیدن به خداوند این همه طولانی و مشکل نیست. پس راه رسیدن به خدا کوتاه است و باید سخن را کوتاه کرد

یک قدم بر سر وجود نهی    وان دگر در بر ودود نهی

معنی: در اولین قدم باید خودت را ندیده بگیری سپس در گام بعدی در محضر حضرت دوست خواهی بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد