هم اندیشی ادبیات فارسی دبیرستان دکتر حسابی( رضا رشیدی)

تبادل نظر در مورد درس ادبیات پارسی دبیرستان

هم اندیشی ادبیات فارسی دبیرستان دکتر حسابی( رضا رشیدی)

تبادل نظر در مورد درس ادبیات پارسی دبیرستان

درس شانزدهم ادبیات 2

خسرو

نوع ادبی: غنایی

سبک: نثر معاصر

قالب: داستان کوتاه

محتوا: اعتیاد- همنشین بد

نویسنده: عبدالحسین وجدانی- از مجموعه داستان «عمو غلام»

 

شرح مفاهیم مشکل درس

ارتجالاً انشایی می ساخت و ... اجرا می کرد.


خسرو

نوع ادبی: غنایی

سبک: نثر معاصر

قالب: داستان کوتاه

محتوا: اعتیاد- همنشین بد

نویسنده: عبدالحسین وجدانی- از مجموعه داستان «عمو غلام»

 

شرح مفاهیم مشکل درس

ارتجالاً انشایی می ساخت و ... اجرا می کرد.

ارتجالاً: بی درنگ، بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن      رسا:صفت مشتق(بن مضارع+ ا)

آرایه های ادبی: حسامیزی: صدای گرم

و مثل شاخ شمشاد می آمد و سر جای خودش می نشست!

مثل شاخ شمشاد: شاد و با طراوت

سبک تقریر او در انشا تقلیدی بود کودکانه از ...

تقریر: بیان کردن

نصاب الصبیان

منظومه ای از ابونصر فراهی، که در آن، لغات متداول عربی را با معادل فارسی آنها در بحرهای مختلف به نظم آورده است. این کتاب جزء کتاب های درسی مکتب خانه های قدیم بوده است.

عینک دور بیضی و دسته مفتولی و شیشه های کلفت زنگاری.

دور بیضی: عینکی که فریم عدسی های آن به صورت بیضی باشد.

دسته مفتولی: دسته ی سیمی دارد.

زنگاری: زنگار به معنی زنگ فلزات است و معمولاً آن را سبز می دانند.

زنگاری: آن چه که مایه ای از رنگ سبز در آن باشد.

دی که از دبستان ... و گرد بر انگیخته اند.

دی: بر وزن «بی» به معنی دیروز است.  

برزن: محله، کوی

در هم آمیخته: با هم گلاویز شده اند و جنگ خروس می کنند.

دبستان: (دب: نوشتن)، جایی که در آن کتابت و قرائت آموزند. این واژه از ساخته های فرهنگستان زبان فارسی است و به مدرسه ی ابتدایی اطلاق می شود.

یکی از خروسان ضربتی ... و از میدان بگریخت.

به صَدمتی: صدمت: کوفتن، ضرب

 به صدمتی: آن چنان کوفتنی، به شدتی

« جهان تیره شد پیش از نامدار»:

مصراعی از داستان رستم و اسفندیار. به این گونه کاربرد مصراع، از شاعری دیگر در اثنای کلام، تضمین گویند. کامل این بیت در شاهنامه ی چاپ مسکو چنین است:

«بزد تیر بر چشم اسفندیار          سیه شد جهان پیش آن نامدار»

لاجرم: ناچار                

سپر بینداخت: کنایه از تسلیم شدن

لیکن خروس غالب ... که « پولاد کوبند آهنگران».

خروس غالب: خروس پیروز در جنگ

نه مناسب حال درویشان: ناجوانمردانه، این بخش را تحت تأثیر حکایت «جدال سعدی با مدعی» از گلستان سعدی نوشته است.

مغلوب: شکست خورده                       

مخذول: زبون گردیده، خوار

استرحام کردن: رحم خواستن، طلب رحم کردن، التماس کردن

«که پولاد کوبند آهنگران»:

 این نیز مصراعی است از داستان رستم و اسفندیار شاهنامه:

«چنانت بکوبم به گرز گران                  که پولاد کوبند آهنگران»

حلالش کردم.

سر او را بریدم، خروس را ذبح کردم، بسمل کردم نیز به همین معنی است.

مخور طعمه جز خسروانی ...

غذایی جز غذای شاهانه مخور، چرا که تنها غذای شاهانه است که جسم و جانت را پرورش می دهد.

خسروانی خورش: غذای شاهانه

«ت» در «یابدت» ضمیر شخصی متصلف متعلق است به جان و نقش مضاف الیهی دارد.

دمی آب خوردن پس از ...

یک لحظه زندگی پس از دفع دشمن از عمر هشتااد ساله لذت بخش تر است.

دمی آب خوردن: کوتاه زمانی زنده ماندن، یک لحظه زندگی

بدسگال: بد اندیش، بدخواه، دشمن، صفت فاعلی مرکب مرخم، جانشین اسم.

مگر در ریاضی که کمیتش لنگ بود ... ابتدایی را بگیرد.

کمیتش لنگ بود: کمیت: اسب سرخ مایل به سیاه

کمیتش لنگ بود: کنایه از ناتوان بودن در انجام کاری

تصدیق نامه: در گذشته به جای گواهی نامه به کار می رفت.

معلّم قران ما ... خشت می زد.

منظور این بود که پر حرف بود. اشاره است به شعر نظامی:

لاف از سخن چو در توان زد                آن خشت بود که پر توان زد

یک روز که خسرو زنگ قران، ... شوری به پا کرده بود.

خسرو زنگ قران، قرآن را در دستگاه آوازی شهناز، با شور و حال تمام می خواند.

شهناز: از اصطلاحات موسیقی و آواز است و آن گوشه ای است از ردیف آوازی شور و به همین جهت با کلمه ی شور در این عبارت مراعات نظیر و آرایه های ایهام تناسب ایجاد کرده است.

به میرزا عباس عتاب کرد.

عتاب کرد: خشم گرفت

اشتر به شعر عرب در حالت است و ...

معنی شعر: شتر نیز از شعر خوانی عرب (حُدی) به نشاط و وجد می آید. اگر تو این نشاط را نداشته باشی، جانوری بی ذوق هستی.

حالت، طرب: هر دو به معنی فرح و نشاط است.           

کژ طبع: کج طبع، بی ذوق، بی احساس

یک روز خسرو بر خلاف عادت مألوف ...

مألوف: الفت گرفته، انس گرفته

بر خلاف عادت مألوفه: بر خلاف همیشه، بر خلاف عادتی که به آن انس گرفته است.

و تصویر سرتیپ را با ضمائم و تعلیقات در نهایت مهارت و ...

ضمائم و تعلیقات: مقصود نشان های ارتشی است.        

ضمائم: پیوست ها

تعلیقات: آویختنی ها، نشان هایی که بر لباس نظامی آویخته می شود.

این را من از روی طبیعت کشیده ام.

این نقاشی را از سر ذوق و تفنن کشیده ام بدون آنکه آموزش نقاشی دیده باشم( ذوق و استعداد ذاتی طبیعی).

 مرحوم سرتیپ آهسته ... دستت خیلی قوت داره!

خود را جمع و جور کردن: کنایه از خود را اماده کردن، حفظ ظاهر نمودن

دستت خیلی قدرت داره: دست های توانایی داری

سرتیپ هم که رهاوردی باب دندان نصیبش ...

رهاورد: به معنی سوغات و ارمغان است.

باب دندان: خوش مزه ( باب: مناسب)

ای فرزند، حلالت نکنم ... عالمان دین بودند.

حلالت نکنم: تو را عفو نمی کنم

مطربی و مسخرگی پیشه سازی:

 تلمیح دارد به بیتی از عبید زاکانی:

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز   تا داد خود از کهتر  و مهتر بستانی

همه قبیله ی من عالمان دین بودند:

تضمین مصراعی است از سعدی، از بیت:

همه قبیله ی من عالمان دین بودند         مرا معلم عشق تو دلبری آموخت

اندرز مادر بزرگ ناتوان را به گوش اطاعت شنید و ...

گوش اطاعت: اضافه ی غیر تعلقی.

حسودان تنگ نظر و عنودان بد گهر.

عنود: ستیزه کار           

بد گهر: بد ذات، غیر اصیل

وی را به می و معشوق و لهو و لعب کشیدند.

لهو: بازی کردن، آنچه انسان را از ملحوظ و مشغول کند

لعب: بازی، این دو کلمه همیشه با هم می آیند.

مرد میدان نبود.

دیگر پهلوان میدان کشتی نبود. دیگر مرد میدان زندگی نبود.

منجلاب فساد.

تشبیه، منجلاب: گودالی که در ان آب های بد بو و کثیف جمع گردد.

فی الجمله نماند ... که نخورد.

معاصی: گناهان، جمع معصیت 

منکر: زشت، ناپسند

مُسکر: چیزی که خوردن ان مستی آورد مثل شراب

آرایه ها: جمله تضمین است از گلستان سعدی باب هفتم، حکایت پنجم.

سجع: واژه های سجع: نماند، نکرد، نخورد.

من گوش استماع ندارم لمن قول.

تضمین مصراعی است از سعدی از بیت:

بی دل گمان مبر که نصیحت کند قبول              من گوش استماع ندارم لمن تقول

معنی مصراع چنین است: من گوشی برای شنیدن ندارم، برای که می گویی؟!

کبوتری که دگر آشیان نخواهد ...

کبوتری که سرنوشت برای او مرگ رقم زده است و مقدر شده است که دیگر به آشیانه باز نگردد قضا او را به دانه می فریبد و به سوی دام می کشاند. همه ی امور در دست سرنوشت است، ما از خود اختیاری نداریم. ذکر این بیت از زبان خسرو، زبان حال همه کسانی است که همواره گناه، شکست ها و ناکامی و گمراهی های خود را به دوش سرنوشت می افکنند و حاضر نیستند مسئولیت، سستی ها و بی ارادگی ها و خطاهای خود را بپذیرد.

بیاموزمت کیمیای سعادت             زهم صحبت بد جدایی جدایی

                                                                                                                        (حافظ)

سعادت و خوشبختی در گرو آن است که از همنشین های بد دوری نمایید.

کیمیای سعادت: جوهر و اساس خوش بختی

 

مایع حرف شویی

نوع ادبی: غنایی

سبک: نثر معاصر

قالب: طنز

محتوا: نکوهش پر حرفی و زیاده گویی

نویسنده: جلال رفیع (دیگر آثار نویسنده: در بهشت شداد / فرهنگ مهاجم، فرهنگ مولد)

 

درآمد

جلال رفیع روزنامه نگار و منتقد معاصر اغلب می کوشد با نثر انتقادی خویش، مسائل فرهنگی و اجتماعی روزگار ما را به تصویر بکشد. یکی از این موضوعات، پُرگویی و سخنرانی های بی حد و اندازه ی مسؤولان کشور و وعده ها و وعیدهای انان است. نویسنده با زبان طنزآمیز خود به نکوهش این خصیصه می پردازد.

نگاه طنزآمیز و کنایه ای به مسائل می تواند تاثیر برانگیز و اثر بخش و دلنشین تر از صراحت گویی باشد. با این نگاه نویسنده با ظرافت و ریزه کاری و دقیق، ضعف ها و ناراستی ها را با بزرگ نمایی در پیش چشم می آورد. این نثر می کوشد چنین هدفی را برآورده سازد.

 

شرح مفاهیم مشکل درس

در این صورت، هویت اصلی ... یا بگو سخنرانی موجی.

اعتراض نویسنده به این است که رسانه های جمعی به جای تولید و ارائه ی محصولات فرهنگی متنوع فقط به انتشار سخنرانی بسنده می کنند. نویسنده در ادامه ی مقاله به زبان طنز به این پدیده ی ناپسند سیاسی- اجتماعی انتقاد می کند.

یا بگو: یا فرض کن، تصور کن، به عبارت دیگر

آرایه ی ایهام:

سخنرانی موجی: به دو معنی ایهام دارد: 1- سخنرانی ای که از طریق امواج رادیویی به شنونده می رسد؛

2- سخنرانی ای که شنونده را موجی و متشنج می کند. منظور از موجی شدن، تغییر در فعالیت سلول های عصبی است که بر اثر صداهای بسیار شدید به وجود می آید و منجر به تشنج فراموشی و از دست دادن توانایی های حسی می شود.

ای بعضی از خطبا و ... کم تر سخن بسراییم.

خطبا: جمع خطیب به معنی سخنران

پیش از خطبا: کسانی که در مراسم نماز جمعه پیش از امام جمعه سخنرانی می کنند.

سخن بسراییم: سخن بگوییم.

این قدر هی! دیوار صوتی را نشکنید.

هی: از کلمه های دعامیانه است به معنی بسیار، پی در پی

دیوار صوتی را نشکنید: به کنایه یعنی پر حرفی نکنید.

دیوار صوتی شکستن: موج ایجاد شده هنگامی که سرعت هواپیما از سرعت صوت بیشتر می شود، حد واسط سرعت صوت و سرعت بالای صوت را می توان دیوار صوتی نامید.

به قول حافظ، ای برادران رحمی ... شما هم رحمی.

جمله تلمیح دارد به این بیت حافظ:

یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی              کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی

به کار بردن تعبیر برادر و خواهر برای نشان دادن خاستگاه اسلامی و انقلابی سخنرانان مورد انتقاد است.

این همه انتشار امواج ... بس است.

امواج مکتوب: به زبان طنز منظور سخنرانی هایی است که در نشریات چاپ می شود.

امواج مصور: سخنرانی هایی که از شبکه های مختلف سیما پخش می شود.

رادیو اکتیو: منظور سخنرانی هایی است که از رادیو صدا- پخش می شود.

رادار گوشمان تبدیل به ... از کار افتاده است.

پر گویی تاثیر سخن را از بین می برد، گوش ما به سخنان شما بدهکار نیست.

آرایه ها: تشبیه، مراعات نظیر: رادار، گیرنده، دیوار صوتی

مبحث حروف اضافه: به دو معنی ایهام دارد: 1- مبحث حروف اضافه در دستور زبان ؛ 2- سخنان زاید و بیهوده

نامه ی اعمال جراید.

تشبیه: روزنامه ها را به نامه ی اعمال تشبیه کرده است.

آیا تره ای هم در عمل برای این حرف ها خرد خواهد شد؟

تره خرد کردن: اهمیت ندادن، قابل ندانستن.

جمله به صورت پرسش تأکیدی بیان شده است: هیچ کس به این سخنان اهمیت نمی دهد.

پس ... بشوی اوراق اگر ... در دفتر نباشد!

اشاره است به بیتی از حافظ:

بشوی اوراق اگر همدرس مایی که علم عشق در دفتر نگنجد

حافظ می گوید: اگر هم درس ما هستی علم رسمی را کنار بگذار و عشق را برگزین که فارغ از دفتر است. نویسنده ی مقاله مایع حرف شویی در ادامه ی جمله ی پیشین خود می گوید: اگر قرار است این سخنان به عملی منجر نشود همان بهتر که گفته نشود و آنچه گفته شده باطل و محو گردد.

سعدیا گرچه سخن دان و ...

سخن دان و مصالح گو بودن کافی نیست باید مرد عمل بود. آن چه مشکل را حل می کند عمل است نه سخن.

خطابه های رم قدیم و ... عصر باستانی غرب؟!

خطابه: سخنرانی، یکی از فنون علم منطق است و آن فنی است که گوینده، شنونده را قانع می کند و بر پذیرش سخنان خود مایل نماید.

دموستنس: یکی از خطبای بزرگ آتن

خطیب حرفه ای و کامپیوتری ...

کامپیوتری به کنایه کسی را گویند که حافظه و حضور ذهنی قوی داشته باشد و اطلاعاتی متنوع و جامع در ذهن داشته باشد.

اسب فصاحت در ... بوده است.

با هنر نمایی تمام سخنرانی کردن.

فصاحت : روانی کلام، شیوایی در سخن

بلاغت: در اصطلاح اوردن کلام به مقتضای مقام. بلاغت مربوط است به معنی و فصاحت مربوط است به لفظ.

اسب فصاحت و میدان بلاغت: تشبیه

یعنی خطیب، سواره و مستمعان، پیاده بوده اند!

سوار: مسلط، برتر، آگاه

پیاده: زیر دست، ناگاه، فرودست

خطیب بر مرکب چمون سخن سوار ... به مرکب خموش تبدیل کند.

چموش: سرکش، بدرفتار

مرکبِ چموشِ سخن: تشبیه. سخن و سخنرانی به اسب سرکش و بدرفتاری مانند شده است.

مرکب چموش را به مرکب خموش تبدیل کند: در فنون سخنوری مهارت پیدا کند تا بتواند برل سخن مسلط شود.

آرایه ها: تشبیه، جناس( چموش، خموش) تضاد( چموش، خموش)، مراعات نظیر( چموش، مرکب، سوار، خموش= رام)

خطبا با آکروباسی های ... هیپنوتیزم می کردند.

آکروباسی: بند بازی، در این جا منظور فنون گوناگون سخنوری و اقناع مخاطب است.

هیپنوتیزم: خواب مصنوعی، در این جا منظور آن است که گویندگان، مخاطبان را به شدت تحت تاثیر القائات خود قرار می دادند و می توانستند هر سخنی را به شنونده القا کنند.

ابزار علم کلام به این معنی ... مرغوب کرده بوده است.

علم کلام: در اصطلاح علمی علم اصول عقاید است، در همه ادیان؛ در این جا منظور نویسنده این است که گویی این اصطلاح در نزد عده ای  معنی اصلی خود را از دست داده است و علم کلام به علم سخن و علم حرافی بدل گشته است!

نطق آکروباتیک: آکروبات: ورزشی که در آن حرکات موزون و سنگین کنند.

نطق آکروباتیک و ژیمناستیک کلامی: منظور بازی با کلمات و بیان سخنان فریبنده است

مسحور: کسی را سحر و جادو کردن                مرعوب کردن: ترساندن

می گوید لفظ اروپایی ... به معانی رونده!

استفاده ای طنزآمیز است از شباهت های ظاهری کلمه ی ماشی که در عربی به معنی رونده و راه رونده است و کلمه ی ماشین به معنی اتومبیل.

ندانم که این بار چرا ان تجربه، صفرا فزود.

نتیجه ای بر عکس و متفاوت با آن چه انتظار داشتیم حاصل شده. اشاره است به این بیت مولانا:

از قضا سرکنگبین صفرا فزود                روغن بادام خشکی می نمود

مگر آنکه بگویم علل و ... پنجه در یقه افکندن

نویسنده به طنز می گوید: می توانیم اشتباهات و کوتاهی خود را به پای خدا بنویسیم و بگوییم، تنها علل و اسباب در اختیار ماست و اثر و نتیجه در دست اوست، لابد او چنین خواسته است و البته به آن چه او می کند نمی توان اعتراض کرد.

پنجه در یقه افکندن: کنایه از اعتراض کردن.

کم گوی و گزیده گوی چون دُر                          تا ز اندک تو جهان شود پر

لاف از سخن چو دُر توان زد                    آن خشت بود که پر توان زد

معنی شعر: کم سخن بگو اما بکوش تا سخنان تو همچون دُر ارزشمند باشد تا در عالمی تأثیر بگذارد. به سخنان ارزشمند می توان افتخار کرد. پر گویی مثل خشت زدن است، افتخاری ندارد.

بیاموزیم

طنز

طنز شیوه ی نقد و نکوهش غیر مستقیم است، و هدف آن هشدار دادن، اصلاح نابسامانی ها و ناهنجاری های اجتماعی است. طنز با نوعی درشت نمایی و با خنده همراه است. طنز نویس پزشک روح است. عبید زاکانی، فخر الدین علی صفی، دهخدا، نسیم شمال، جمال زاده، ابوالقاسم حالت و کیومرث صابری، طنزپردازان گذشته و معاصر ایران و ادبیات فارسی هستند.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد