درس دوم : ادبیّات حماسی : رستم و اشکبوس : فردوسی
بیاموزیم 2 : واج آرایی
درس دوم
ادبیّات حماسی
حماسه در لغت به معنای دلاوری و شجاعت است و در اصطلاح شعری است داستانی ، روایی با زمینه ی قهرمانی و رنگ قومی و ملّی که در آن حوادثی بیرون از حدود عادت جریان دارد ؛ حماسه داستان واقعی به اضافه خواسته ها و تمایلات و آرزوهای نیاکان ما در طول تاریخ است ، خواب و رؤیای تحقق ناپذیرآن ها .
انواع منظومه های حماسی در ادبیّات ملل : 1- حماسه ی طبیعی ، 2- حماسه ی مصنوعی
فرق حماسهی طبیعی و مصنوعی :
در حماسهی طبیعی اعمال خارقالعاده زیاد است امّا در حماسه ی مصنوع رنگ میبازد .
حماسههای طبیعی تاریخ تدوین مشخّصی ندارند و بر آورده از آرمان یک قوم هستند .
در حماسهی طبیعی پردازنده ی آن معلوم نیست ، نا خودآگاه جمعی یک ملّت است که به صورت شفاهی از یک فرهنگ از نسلی به نسل دیگر به وجود آمده در حالی که حماسه ی مصنوعی پدید آورندهاش معلوم است .
ویژگی حماسه :
داستانی
قهرمانی
ملّی
خرق عادت
رستم و اشکبوس
دلبری کجا نام او اشکبوس همی بر خروشید بر سان کوس
کجا : که
بر خروشید : فریاد کشید
کوس : طبل بزرگ
اشکبوس : مشبّه
برسان : مثل ، مانند ، ادات تشبیه
کوس : مشبّهٌ به
وجه شبه : برخروشیدن
معنی : پهلوانی که نام او اشکبوس بود مثل طبل خروشید و فریاد زد .
بیامد که جوید ز ایران نبرد سر هم نبرد اندر آرد به گرد
نبرد : حریف
گرد : خاک
ایران : مجازاً لشکر ایران
سر هم نبرد به گرد آوردن : کنایه از شکست دادن ، معادل پوزه ی کسی را به خاک مالیدن
معنی : آمد که از بین لشکریان ایران حریفی پیدا کند و با حریف خود بجنگد و او را شکست دهد .
بشد تیز رهّام با خود و گبر همی گرد رزم اندر آور به ابر
بشد : رفت
تیز : تند
خود : گلاه جنگ
گبر : زره ، خفتان ، جوشن
رزم : جنگ
مصراع دوم بیت اغراق دارد
ابر و گبر : جناس ناقص اختلافی
خود ، گبر ، رزم : مراعات نظیر
معنی : رهّام با کلاه خود و لباس جنگ ( مسلّح ) خیلی سریع به میدان جنگ آمده بود و سرعت او سبب شده بود که گرد و خاک به آسمان رود .
برآویخت رهّام با اشکبوس برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
برآویخت : جنگ کرد ، گلاویز شد
بوق و کوس برای ایجاد هیجان به صدا درآمد
معنی : رهّام با اشکبوس گلاویز شد و هر دو سپاه برای ایجاد هیجان در جنگ ، بوق و کوس نواختند .
به گرز گران دست برد اشکبوس زمین آهنین شد سپهر آبنوس
گرز : وسیلهای جنگی
گران : سنگین
آبنوس : درختی است مخصوص نواحی معتدل ( هند و ماداگاسکار و جزیره ی موریس ) که چوب آن سنگین و سخت و گرانبها است .
زمین و سپهر : تضاد و تناسب یا مراعات نظیر
سپهر آبنوس : کنایه از بلندشدن گرد و خاک
اغراق در بیان عظمت گرز اشکبوس است .
معنی : اشکبوس با گرز محکم و سنگین خود جنگ را آغاز کرد ، زمین برای تحمّل ضربههای گرز او مثل آهن شد و آسمان پر از گرد و غبار شد .
برآهیخت رهّام گرز گران غمی شد ز پیکار دست سران
برآهیخت : بلند کرد ، برداشت
گران : سنگین
غمی شد : خسته شد
سران : استعاره از سرداران و فرماندهان
سران ، گران : جناس ناقص اختلافی
پیکار : جنگ
معنی : رهّام گرز سنگینش را برداشت ، دست دو پهلوان از جنگ با گرز خسته شد .
چو رهّام گشت از کشانی ستوه بپیچید زد روی و شد سوی کوه
ستوه : درمانده ، خسته ، ملول
بپیچید زو روی : کنایه از صرف نظر کردن ، فرار کردن ، خودداری کردن [ از جنگ ]
معنی : وقتی که رهّام از دست اشکبوس خسته شد از جنگ کردن صرف نظر کرد و به سمت کوه رفت.
ز قلب سپه اندر آشفت توس بزد اسب کاید بر اشکبوس
قلب : مرکز
برای قلب سپه دو حرف اضافه آمده که ویژگی سبک خراسانی میباشد .
معنی : توس فرمانده سپاه از مرکز سپاه عصبانی شد و اسبش را هِی کرد که به سمت اشکبوس بیاید .
تهمتن برآشفت و با توس گفت که رهّام را جام باده ست جفت
تهمتن : لقب رستم ( به معنای درشت اندام و قوی هیکل )
جفت بودن : کنایه از قرین و همنشین بودن
رهّام را جام باده ست جفت : تشخیص دارد یار و هم نشین بودن را به جام باده نسبت داده است .
معنی : رستم عصبانی شد و به توس گفت که رهّام اهل بزم و شرابخواری است و اهل جنگیدن نیست .
تو قلب سپه را به آیین بدار من اکنون پیاده کنم کارزار
قلب : مرکز سپاه
کارزار : جنگ
معنی : تو مرکز سپاه را طبق شیوهی گذشته نگه دار، من الان پیاده به جنگ میروم .
کمان به زه را به بازو فکند به بند کمر بر ، بزد تیر چند
کمان به زه : کنایه از آماده بودن کمان
زه : رشته ی باریک تابیده از روده گوسفند ، ابریشم یا فلز
برای بند کمر دو حرف اضافه آورده : ویژگی سبک خراسانی
معنی : رستم کمان آماده به تیراندازیاش را به بازو افکند و به کمربندش هم چند تیر زد .
خروشید کای مرد رزم آزمای هماوردت آمد مشو باز جای
خروشید : فریاد زد
رزم آزمای : جنگ جو
« ت » در کلمه هماوردت : مضافٌ الیه
مشو باز جای : فرار نکن
معنی : فریاد زد که ای مرد جنگجو حریف تو آمد ، از میدان فرار مکن .
کشانی بخندید و خیره بماند عنان را گران کرد و او را بخواند
خیره : متعجّب
عنان را گران کردن کنایه از نگه داشتن اسب
بخواند : صدا کرد
گران : سنگین
معنی : اشکبوس کشانی خندید و تعجّب زده شد ، افسار اسب را کشید و ایستاد و او را صدا کرد .
بدو گفت خندان که نام تو چیست تن بی سرت را که خواهد گریست؟
معنی : به او گفت که تو از کدام خاندان و تبار هستی ؟ بعد از این که مُردی چه کسی برایت عزاداری می کند ؟ ( منظور : حتماً می میری )
تهمتن چنین داد پاسخ که نام چه پرسی کزین پس نبینی تو کام
تهمتن : لقب رستم
چه پرسی : استفهام انکاری
معنی : رستم این گونه پاسخ داد که چرا نام مرا میپرسی ( نپرس ) که از این به بعد تو به آرزویت نمیرسی چون می میری .
مرا مادرم نام مرگ تو کرد زمانه مرا پتک ترک تو کرد
مصراع اوّل واج آرایی صامت / م / دارد که تداعی کننده ی مرگ است .
« را » درعبارت ( مرا مادرم نام مرگ تو کرد ) در مصراع اوّل از نوع فکّ اضافه است . یعنی مادرم نام ِ مرا مرگ تو گذاشت .
مرگ و ترگ : جناس ناقص اختلافی
بیت دارای طنز است .
پتک : چکش
ترگ : کلاه خود
معنی : مادر من نام مرا مرگ تو نهاد ، روزگار مرا وسیله ی مرگ تو قرار داد .
کشانی بود گفت بی بارگی به کشتن دهی سر به یکبارگی
باره : اسب ، فرس
سرمجازاً : وجود
معنی : کشانی گفت : بدون اسب ؟ همین الان می میری ، بدون اسب آمدهای ؟ اکنون سرت را به باد می دهی .
تهمتن چنین داد پاسخ بدوی که ای بیهده مرد پرخاشجوی ،
پیاده ندیدی که جنگ آورد سر سرکشان زیر سنگ آورد ؟
موقوف المعانی : علامت موقوف المعانی بودن « ، » است که انتهای بیت اوّل آمده است .
پرخاش جو : ستیزه جو ، جنگ جو ، دلیر ، فتنه جو ، رزم آور
بیت دوم استفهام تأکیدی است
جنگ و سنگ : جناس ناقص اختلافی
سرکش : یاغی ، زورگو
سر زیر سنگ آوردن کنایه از شکست دادن
مصراع دوم بیت دوم واج آرایی صامت / س / و مصوّت / ـَـ /
معنی : رستم این گونه پاسخ داد که ای جنگ جویی که بیهوده می جنگی ، ندیده ای که انسان پیاده به جنگ آید و موفّق شود و زورگویان و یاغیان را به زیر بیندازد و نابود کند ؟
به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ سوار اندر آیند هر سه به جنگ ؟
بیت استفهام انکاری دارد.
واج آرایی صامت / ن / ، / گ /
بیت دارای تحقیر و تمسخر اشکبوس
هر سه حیوان نماد قدرت و شجاعت و با هم تناسب یا مراعات نظیر
معنی : مگر در شهر تو شیر نهنگ و پلنگ ( جانوران معروف به قدرت ) سواره به جنگ می آیند ؟
هم اکنون تو را ای نبرده سوار پیاده بیاموزمت کارزار
نبرده : جنگ جو ( صفت نسبی )
کارزار : جنگ
بیت : آموزش پیاده جنگیدن ، تحقیر و تمسخر اشکبوس
معنی : اکنون به جنگ تو میآیم ای جنگ جوی سوار بر اسب و پیاده جنگیدن را به تو یاد می دهم .
پیاده مرا زان فرستاده توس که تا اسب بستانم از اشکبوس
توس : فرمانده سپاه ایران
بیت : تحقیر و تمسخر اشکبوس
معنی : تو آن قدر کم توان و بی کفایت هستی که توس با دیدن تو به این فکر افتاده است که به راحتی میتوان اسب تو را از چنگت ربود و به همین خاطر مرا ، که به نظر تو سرباز پیادهای بیش نیستم فرستاده است تا تو را از اسبت پایین بکشم و سوار بر اسبت شوم .
کشانی پیاده شود ، همچو من بدو روی خندان شوند انجمن
مصراع دوم کنایه از تمسخر کردن
انجمن : محلّ جمع شدن مجازاً مردم سپاه
معنی : اشکبوس کوشانی هم مثل من پیاده شود و مردم او را مسخره کنند و به او بخندند .
پیاده به از چون تو پانصد سوار بدین روز و این گردش کارزار
گردش : مجازاً محل ، میدان
معنی : در این روزگار و در چنین دورانی پیاده ی جنگی بهتر از پانصد سوار مثل توست .
کشانی بدو گفت : با تو سیلح نبینم همی جز فسوس و مزیح
فسوس : مسخره کردن
مزیح : غیر جدّی بودن ، ممال مزاح
معنی : اشکبوس کوشانی به او گفت با تو سلاحی به غیر از مسخره کردن و جدّی نبودن چیز دیگری نمیبینم .
بدو گفت رستم که تیر و کمان ببین تا هم اکنون سرآری زمان
تیر و کمان : مراعات نظیر
سرآری زمان : کنایه از بمیری ، دوره و زمان تو به پایان رسد
کمان و زمان : جناس ناقص اختلافی
معنی : رستم به او گفت کافی است که تیر و کمانم را نگاه کنی تا از ترس بمیری .
چو نازش به اسب گران مایه دید کمان را به زه کرد و اندر کشید
معنی : وقتی که رستم دید تمام فخر و تفاخر او به اسب گران بهایش است کمان را آمادهی تیراندازی کرد.
یکی تیز زد بر بر اسب اوی که اسب اندر آمد ز بالا به روی
بر اوّل : به
بر دوم : پهلو
بر اوّل و بر دوم : جناس تام
اوی و روی : جناس ناقص اختلافی
معنی : تیری به پهلوی اسب او زد و اسب با صورت به افتاد .
بخندید رستم به آواز گفت که بنشین به پیش گران مایه جفت
آواز : صدای بلند
گفت و جفت : جناس ناقص اختلافی
گران مایه : گران قدر
جفت : کنار ، پهلو
این قسمت طنز دارد .
معنی : رستم خندید و با صدای بلند گفت بشین پیش اسب گران قََدرَت و غصّه اش را بخور ( برایش ماتم بگیر ) .
سزد گر بداری سرش در کنار زمانی برآسایی از کارزار
سزد : سزاوار است
کنار : آغوش
برآسایی : خلاص شوی
کارزار : جنگ
معنی : سزاوار است اگر سرش را در آغوش بگیری و زمانی از جنگیدن خلاص شوی .
کمان را به زه کرد زود اشکبوس تنی لرز لرزان و رخ سندروس
کل بیت : واج آرایی صامت / ز /
سندروس : صمغی زرد است که روغن کمان از آن گرفته میشود ( در این جا زرد بودن مورد نظراست)
معنی : اشکبوس زود کمانش را آماده ی پرتاب کرد در حالی تنش مثل بید میلرزید و رنگ صورتش از ترس زرد شده بود .
به رستم بر آنگه ببارید تیر تهمتن بدو گفت بر خیره خیر ،
همی رنجه داری تن خویش را دو بازوی و جان بد اندیش را
دو بیت موقوف المعانی هستند .
مصرع اوّل به رستم بر : ویژگی سبک خراسانی
خیره خیر : کنایه از کار بیهوده کردن
معنی : بعد از آن شروع کرد رستم را تیرباران کردن رستم به او گفت بیهوده خودت را خسته می کنی و دو بازویت را خسته میکنی .
تهمتن به بند کمر برد چنگ گزین کرده یک چوبه تیر خدنگ
گزین : انتخاب
چوبه : واحد شمارش تیر ( ممیز )
خدنگ : درختی بسیار سخت که از چوب آن تیر و نیزه و زین اسب سازند .
معنی : رستم دستش را به سمت کمربندش برد و یک چوبی که از جنس چوب خدنگ بود انتخاب کرد .
یکی تیر الماس پیکان چو آب نهاده بر او چار پرّ عقاب
تیر : مشبّه
الماس : مشبّهٌ به
معنی : تیری انتخاب کرد که نوک آن مثل الماس تیز بود و چهار پرّعقاب هم به آن وصل بود .
کمان را بمالید رستم به چنگ به شست اندر آورده تیر خدنگ
بمالید : لمس
خدنگ : درختی است بسیار سخت که از چوب تیر و نیزه و زین اسب سازند .
معنی : رستم کمان را در چنگ گرفت و به شست تیر خدنگ را آماده ی پرتاب کرد . ( شست به انگشتر مانندی از جنس استخوان بود که در انگشت شست میکردند و در وقت کمان داری به زه کمان را با آن میگرفتند ) .
بر او راست خم کرد و چپ کرد است خروش از خم چرخ چاچی بخاست
چاچ شهری بوده است که در آن تیر و کمان های خوب محکم میساختند .
این بیت : واج آرایی صامت / خ /
راست اوّل : دست راست
راست دوم : صاف و مستقیم
راست اوّل و راست دوم : جناس تام
راست و چپ : تضاد
خروش : بانگ و فریاد
راست دوم و خم : تضاد
چرخ چاچی : استعاره از کمان
مصراع دوم : تشخیص
معنی : رستم برای پرتاب تیر است دست راست را خم و دست چپ را که کمان در آن بود راست کرد ؛ آن گاه خروش ازکمان برخاست .
چو سو فارش آمد به پهنای گوش ز شاخ گوزنان برآمد خروش
سوفار : دهانهی تیر
شاخ گوزنان : مجازاً کمان
معنی : همین که انتهای تیر به گوش رستم نزدیک شد ، از کمان فریادی برخاست ، ( گاهی کمان را از شاخ گوزن میساختند .)
چو بوسید پیکان سر انگشت اوی گذر کرد بر مهره ی پشت اوی
بوسید : مجازاً تماس پیدا کرد
مصرع اوّل : تشخیص
اوی اوّل : مرجع رستم
بر : سینه
اوی دوم : مرجع اشکبوس
کلّ بیت : اغراق
معنی : وقتی که نوک تیز تیر با سر انگشت او تماس پیدا کرد ، تیر از مهره ی پشت کمر اشکبوس گذر کرد .
بزد بر بر و سینهی اشکبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس
سپهر : آسمان
کلّ بیت : اغراق در میزان تقدیر و تحسینی که نسبت به رستم ابراز شده تا آن حد که حتّی آسمان به دستانش بوسه زد .
معنی : تیر را به سینهی اشکبوس زد ، آسمان هم حتّی رستم را مورد تحسین و قدردانی قرار داد .
قضا گفت گیر و قدر گفت ده فلک گفت احسنت و مه گفت زه
ده ، زه : جناس ناقص اختلافی
زه : ادات تحسین ، آفرین
تکرار گفت
معنی : سرنوشت به اشکبوس گفت تیر را بگیر و به رستم گفت تیر را بزن .
کشانی هم اندر زمان جان بداد چنان شد که گفتی ز مادر نزاد
معنی : اشکبوس همان لحظه جان داد چنان که گویی از مادر زاییده نشده است .
! بیاموزیم ( 2 )
واج آرایی : در حقیقت شاعر از حروفی که صامتها و مصوّتهای مورد نظرش را در بر دارد استفاده میکند که بهتر و بیشتر بتواند معنای خود را به ذهن خواننده به شنونده القا کند .
مثال : ما راست قامتان جاودانه ی تاریخ خواهیم ماند . واج آرایی مصوّت / ا /
مثال 2 : خاک بر دیده بسی جان فرساست سنگ بر سینه بسی سنگین است
واج آرایی صامت / س / خانم پروین اعتصامی در قطعه ای که برای سنگ مزارش سروده در بیت فوق صامت / س / 7 بار تکرار شده که گویی علاوه بر موسیقی مناسب معنای سنگینی را بیشتر القاء می کند بویژه با آوردن کلمه ی ( سنگین ) در آخر بیت قصد داشته است خواننده سنگینی سنگ را به نحو محسوس احساس کند .
صامت / ش / هفت بار تکرار شده که این تکرار برای القای مزه ی شیرینی بیش از سایر مصوّتها مؤثّر است و هم تکرار آن در آغاز 5 کلمه به جنبه ی موسیقیایی شعر کمک کرده است .
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است باد خنک از جانب خوارزم و زان گفت
وزان : صفت فاعلی
بیت توصیه می کند که پوششی مناسب خزان و پاییز باید پوشید .
بیا که قصد اهل سخت سست بنیان است بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
معنی : بدان که آرزوهای بشر اساسی ندارد ، شادی پیشه ساز زیرا اساس عمر بی بنیاد است .
قصر امل : اضافه ی تشبیهی
سخت و سست : تضاد و مراعات نظیر
بیار باده : کنایه ، طرب و شادی پیشه ساز
باده : شراب
بنیاد عمر بر باد است : کنایه بیهوده و پایدار
صدای سنگین سکوت در سرسرا پیچید
صدای سنگین : حس آمیزی
جمله تشخیص و متناقض نما دارد .
حس آمیزی : آمیختن دو حس شنوایی و لامسه
واج آرایی صامت / س / سکوت و آرامش را تداعی می کند .
پاسخ خود آزمایی صفحه 11
1- کنایه از شکست دادن
2- ابیات: 2 و 14 و 20 و 23 و 25
3- داستانی ، قهرمانی ، ملّی ، اغراق یا خرق عادت
4- تو نظم سیاه و آرامش مرکز سپاه را مثل همیشه حفظ کن .
5- بیت 15 و 20
6- بیت 18 و 19 بیت 32 و 33
7- بیت 11 و 19 و 20 و 31 و 32 و 37 و 16
8- بیت 3 و 5 و 39