هم اندیشی ادبیات فارسی دبیرستان دکتر حسابی( رضا رشیدی)

تبادل نظر در مورد درس ادبیات پارسی دبیرستان

هم اندیشی ادبیات فارسی دبیرستان دکتر حسابی( رضا رشیدی)

تبادل نظر در مورد درس ادبیات پارسی دبیرستان

معنی درس کاوه داد خواه چهارم دبیرستان

« کاوه ی دادخواه»

1-  وقتی که جمشید  مغرور شد و خود را خدا خواند شکست خورد و اوضاع دگرگون شد.(تغییر کرد.)

2- آن انسان سخن گو (نکته گوی) باهوش بسیار زیبا گفته: زمانی که به قدرت رسیدی بیشتر خداوند را عبادت کن و  بنده ی او باش.(به فرامین او عمل کن)

3- هر کس که نسبت به خداند ناسپاسی کند از همه چیز و همه کس می ترسد و ضربه می خورد.

4- روزگار جمشید تیره و تار شد و از پادشاهی برکنار شد.

1- رسم و آیین نیکی و فرزانگی از بین رفت و جای آن را بدی و ظلم فرا گرفت.

2- علم و هنر جای خود را به مکر و حیله داد. راستی و درستی جای خود را به دروغ و ریا داد.

3- انسانهای دیو سیرت دست به انجام هر عمل بدی می زدند و درباره ی نیکی و خوبی فقط مخفیانه سخن گفته می شد.

4- ضحاک کاری جز بدی ،کشتن، غارت و سوزاندن بلد نبود.

1- ناگهان از جلوی بارگاه شاه فریاد دادخواهی فردی به گوش رسید.

2- فرد ستم دیده را نزد شاه بردند و او را در کنار بزرگان مجلس شاه نشاندند.

3- پادشاه با خشم به او گفت که: بگو ببینم چه کسی به تو ظلم و ستم کرده.

4- فریاد کشید و در حالی که دست به سر کوبید گفت از شاه ستم دیده ام و من کاوه ی دادخواه هستم.

5- من آهنگری هستم که به هیچ کس ضرر و زیان نمی رسانم ولی شاه به من ظلم و ستم کرده.

6- تو شاهی یا اژدهایی باید در این مورد داوری و قضاوت شود.

7- اگر تو پادشاه هفت کشور هستی پس چرا ما باید این همه رنج و سختی بکشیم.

8- باید به خاطر این اعمالت به من حساب پس بدهی تا اینکه مردم جهان شگفت زده شوند.

9- باشد که در موقع حساب پس دادن به من بگویی که چرا فرزند من را می خواهی بکشی.

10- چرا می خواهی مغز فرزندان من را خوراک مارهایت کنی.

1- زمانی که کاوه استشهاد نامه را خواند فورا روبه بزرگان مجلس ضحاک کرد.

2- فریاد برآورد؛ ای حامیان ضحاک دیو صفت و ای کسانی که از خدای جهان نمی ترسید

3- همه ی شما با او هم رای شده اید و در آتش دوزخ گرفتار خواهید شد.

4- من این استشهاد نامه را امضاء نمی کنم و از پادشاه هم هیچ ترسی ندارم.

5- کاوه فریاد کشید و در حالی که ا ز خشم و عصبانیت می لرزید استشهاد نامه را پاره کرد و زیر پا انداخت.

6- به همراه فرزند عزیز خود در حالی که فریاد می کشید از بارگاه ضحاک بیرون رفت.

1- مردم روی بام ها در کوچه ها کسانی که جنگجو بودند.

2- از بالای دیوارها خشت و از روی پشت بام سنگ می انداختند و مردم کوچه با شمشیر و تیرو کمان به مقابله با ضحاک و یارانش پرداختند.

3- مانند باران که از ابر سیاه  می بارد سنگ و خشت از آسمان می بارید و بر ضحاک و یارانش فرود می آمد.

4- جوانان شهر و پیران جنگ آزموده .

5- به لشکر فریدون پیوستند و ضحاک نیرنگباز را رها کردند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد