هم اندیشی ادبیات فارسی دبیرستان دکتر حسابی( رضا رشیدی)

تبادل نظر در مورد درس ادبیات پارسی دبیرستان

هم اندیشی ادبیات فارسی دبیرستان دکتر حسابی( رضا رشیدی)

تبادل نظر در مورد درس ادبیات پارسی دبیرستان

درس سوم ادبیات 2

درس سوم ادبیات سال دوم متوسطه ،

 حماسه ی مصنوع : حمله ی حیدری : باذل مشهدی

  درس سوم

آموختیم که حماسه دو گونه است : طبیعی و مصنوعی یکی از حماسه های مصنوعی و سنّتی حمله ی حیدری از باذل مشهدی ( م . 1124 ) است . شاعر در این منظومه به شرح زندگی و جنگ های پیامبر (ص) و علی (ع) تا شهادت آن حضرت در محراب مسجد کوفه پرداخته است . قسمتی از این منظومه را که توصیف نبرد حضرت علی(ع) با عمرو بن عبدود است می خوانیم شاعر تحت تأثیر حماسه های ملّی این حماسه ی دینی را با دخل و تصرّف در اصل موضوع و آرایش صحنه ی نبرد به شیوه ی شاهنامه سروده است .

حمله ی حیدری

 دلیران میدان گشوده نظر                     که بر کینه  اوّل که بندد کمر

دلیران : پهلوانان

نظر : مجازاً چشم

گشوده نظر : کنایه است از چشم انتظار بودن

که : نهاد ، ضمیر پرسشی

کینه : دشمنی

بندد کمر : کنایه است از آماده شدن برای انجام کاری ، همّت کردن ، اقدام کردن

معنی : پهلوانان همه منتظر بودند که دشمنی نبرد را چه کسی آغاز می کند .

که ناگاه عمرو آن سپهر نبرد                       برانگیخت ابرش برافشاند گرد

عَمرو : عَمر: و عُمَر هر دو اسم خاص هستند در عربی برای این که شکل مکتوب آن ها با هم اشتباه نشود به اوّلی یک حرف « و » اضافه می کنند امّا این « و » تلفظ نمی شود .

عمرو به سپهرنبرد تشبیه شده

سپهرنبرد : عمروی که در شکوه و عظمت مثل آسمان است

ابرش : اسبی که اعضای او خال خالی باشد ( در این جا مطلق اسب منظور است. )

برافشاند : کنایه است از سریع رفتن اسب

این بیت : ازنظرشکوه شخصی اغراق دارد

معنی : که ناگهان عمرو که در جنگاوری مثل آسمان و به ابهّت آسمان بود اسبش را به حرکت آورد  و به میدان آمد و همه جا را پر از گرد و غبار  کرد .

چو آن آهنین کوه آمد به دشت                             همه رزمگه کوه فولاد گشت

چو : وقتی که ، حرف ربط وابستگی 

آهنین کوه : استعاره است از کوه

دشت و گشت : جناس ناقص اختلافی

آهنین کوه : استعاره از عمرو ، کسی که مانند کوه آهنین استوار است .

معنی : وقتی که عمرو با هیکل درشت و پوشیده از لباس جنگی وارد میدان شد ،  گویی که کوه فولادی میدان جنگ را در بر گرفته است .

بیامد به دشت و نفس کرد راست                        پس آن گه باستاد هم رزم خواست

نفس کرد راست : نفسی تازه کرد

هم رزم : حریف ، هم نبرد

معنی : آمد به میدان جنگ و لحظه ای ایستاد و نفسی تازه کرد ، بعد ایستاد و حریف خواست .

حبیب خدای جهان آفرین                                نگه کرد بر روی مردان دین

حبیب : دوست ، استعاره از پیامبر

نگه کرد بر روی مردان دین : به سپاه خود نگاه کرد

معنی : دوست خدای آفریننده ی جهان (  پیامبر ) بر روی سپاهیان خود نگه کرد .

همه برده سر در گریبان فرو                        نشد هیچ کس را هوس ، رزم او

هیچ کس را هوس : هوس هیچ کس ، « را » فکّ اضافه

هوس : میل

 این بیت : ترس و شرمندگی سپاه اسلام را نشان می دهد .

معنی : همه از ترس عمرو سر خجالت فرو برده بودند  ، از شرمندگی و ترس هیچ کس تمایل به هم نبرد و هم رزم شدن با او را نشان نداد .

به جز بازوی دین و شیر خدا                            که شد طالب رزم آن اژدها

بازوی دین : استعاره از حضرت علی (ع) ، اضافه ی استعاری

شیر خدا : استعاره از حضرت علی (ع)

طالب : خواهان

اژدها : استعاره از عمرو

معنی : به جز حضرت علی (ع) ، که بین جمع فقط  او تمایل به هم نبردی یعنی جنگ باعمرو را داشت .

بر مصطفی بهر رخصت دوید                        از او خواست دستوری امّا ندید

بر : پیش ، نزد

بهر : برای

بر و بهر : جناس ناقص افزایشی

دستوری : رخصت ، اجازه

دستوری ندید : اجازه نداد ، مصلحت ندید

معنی : حضرت علی (ع) برای اجازه گرفتن از حضرت رسول اکرم (ص) با شتاب به سمت ایشان رفت ولی پیامبر صلاح ندیدند که اجازه دهند .

عمرو برای دوم مبارزه می طلبد . پیامبر از لشکر می پرسد که چه کسی حاضر است با عمر بجنگد ؟ لیکن جز حضرت علی (ع) کسی اعلام آمادگی نمی کند پیامبر (ص) به علی هشدار می دهد که عمرو است . علی (ع) جواب می دهد : من هم علی ابن ابی طالب و پس از گفتگوی بسیار ، از پیامبر (ص) اجازه ی نبرد می گیرد . در میدان نبرد عمرو با  جنگ با علی امتناع می کند ؛ با این بهانه که نمی خواهم به دست من کشته شوی . امّا علی (ع) در پاسخ می گوید : ریختن خون تو برای من از مُلک روی زمین بهتر است . عمرو این بار خشمگینانه از اسب پایین می آید و :

لشکر : مجازاً لشکریان

امتناع می کند : سرباز زدن

ریختن خون تو : کنایه از کشتن تو

مُلک : فرمانروایی

به سوی هژبر ژیان کرد رو                                 به پیشش برآمد شه جنگ جو

هژبر: شیر ، استعاره از حضرت علی (ع)

ژیان : خشمگین ، درّنده

کرد رو : کنایه از حرکت کرد

برآمد : ظاهر شد

شه جنگ جو : استعاره است از حضرت علی (ع)

معنی : عمرو به حضرت علی (ع) آن شیر خشمگین رو کرد و حضرت علی (ع) در مقابلش ظاهر شد .

دوید ند از کین دل سوی هم                               در صلح بستند بر روی هم

سوی و روی : جناس ناقص اختلافی

معنی : با دلی پر از دشمنی به سوی هم تاختند و جای صلح و آشتی نگذاشتند .

فلک باخت از سهم آن جنگ رنگ                    بود سهمگین جنگ شیر و پلنگ

فلک : آسمان

سهم : ترس ، بیم ، هراس ، هول ، تیر ، تیری که در قرعه کشی به کار برند ، نصیب ، بهره

سهم در معنای تیر با جنگ ایهام تناسب دارد .

فلک باخت از سهم آن جنگ رنگ : تشخیص                  

سهمگین : ترس آور ، مهیب ، خوفناک

 شیر و پلنگ : مراعات نظیر

جنگ و رنگ : جناس ناقص اختلافی

این بیت حسن تعلیل دارد .

رنگ باختن : کنایه است از ترسیدن

واج آرایی صامت / گ /

معنی : جنگ آن قدرسهمگین است که آسمان رنگ باخته است ، حق هم دارد چون جنگ شیر و پلنگ خیلی ترسناک است .

نخست آن سیه روز و برگشته بخت                   برافراخت بازو چو شاخ درخت

سیه روز : بدبخت 

بازو به شاخه ی درخت تشبیه است .

معنی : نخست عمرو بدبخت و تیره روز ، دست خود را مانند شاخه ی درخت برای کشیدن شمشیر بالا برد .

سپر برسرآورد ، شیر اله                        عَلم کرد شمشیر آن اژدها

شیراله : استعاره است از حضرت علی (ع)

اژدها : استعاره است از عمرو

معنی : حضرت علی (ع) سپرش را بالا آورد و مانع قرارداد ، عمرو دوباره شمشیرش را بالا آورد .

بیفشرد چون کوه پا بر زمین                       بخایید دندان به دندان کین

پا بر زمین فشردن : کنایه از استقامت ورزیدن

حضرت علی (ع) به کوه تشیبه شده است .

خاییدن : جویدن ، به دندان نرم کردن

دندان کین : کنایه است از نهایت خشم و غضب

معنی : حضرت علی (ع) مانند کوه با نهایت خشم مقاومت و استواری نشان داد .

چو ننِمود رخ شاهد آرزو                       به هم حمله کردند باز از دو سو

ننمود رخ شاهد آرزو : کنایه است از ناکامی

شاهد آرزوی : اضافه ی تشبیهی

شاهد : زیبا رو

معنی : وقتی هیچ کدام از این حمله نتیجه ای نگرفتند و به خواسته ی خود نرسیدند دوباره به هم حمله کردند .

نهادند آوردگاهی چنان                           که کم دیده باشد زمین و زمان

نهادند : پدید آوردند

آوردگاهی : میدان جنگ ، مجازاً جنگ و نبرد

زمین : مجازاً اهل زمین

زمان : مجازاً اهل زمان

زمین ، زمان : جناس ناقص اختلافی

معنی : چنان جنگی در میدان نبرد پدید آوردند ، که اهل زمین و زمان چنین میدانی را به خاطر ندارند .

 ز بس گرد از آن رزمگه بردمید                  تن هر دو شد از نظر ناپدید

بردمید : طلوع کرد ، مجازاً بلند شد

معنی : از بسیاری از گرد و خاک که بر اثر ضربات و درگیری در میدان جنگ ایجاد شده بود هر دو پهلوان از نظر ناپدید گشتند .

زره لخت لخت و قبا چاک چاک              سرو روی مردان پر از گرد و غبار گشت

لخت لخت : پاره پاره

 سرو روی : مجازاً بدن ، مراعات نظیر

معنی : لباس آن ها در اثر ضربات درگیری پاره پاره شده بود و سر و صورتشان پر از گرد و خاک شده بود .

چنین آن دو ماهر در آب ضرب                    زهم رد نمودند هفتاد حرب

حرب : جنگ ، مجازاً وسیله جنگی

ضرب و حرب : جناس ناقص اختلافی

معنی : آن دو جنگجو آن چنان  در آداب شمشیر زنی مهارت داشتند ، که بسیاری از ضربات سلاح های جنگی را از خود دفع کردند و به سلامت رستند .

شجاع غضنفر  وصیّ نبی                           نهنگ یم قدرت حق ، علی

غضنفر : شیر ، استعاره از حضرت علی (ع)

نبی : پیامبر

یم : دریا

نهنگ یم قدرت حق : اضافه ی تشبیهی قدرت حق را به دریایی تشبیه کرده است که نهنگ آن حضرت علی (ع) است .

نهنگ ، یم : مراعات نظیر

معنی : شیر شجاع  ، جانشین پیامبر و نهنگ دریای حق ، حضرت علی (ع)

چنان دید بر روی دشمن ز خشم                    که شد ساخته کارش از زهر چشم

خشم وچشم : جناس ناقص اختلافی

زهر چشم : نگاه تند ، اضافه ی استعاری

این بیت با بیت قبلی خود موقوف المعانی است .

معنی : چنان از روی خشم به چهره ی دشمن نگاه کرد که عمرو از زهر چشم کارش ساخته شد .

برافراخت پس دست خیبر گشا                         پی سر بریدن بیفشرد پا

برافراخت : بلند کرد

خبیرگشا : تلمیح دارد به جنگ خیبر ، صفت برای دست

پی سر بریدن بیفشرد پا : برای کشتن عمرو همّت کرد یا اصرار ورزید

معنی : پس دست قدرتمند خود را بلند کرد ، خودش را برای جدا کردن سر از بدن عمرو آماده کرد و برای کشتن او همّت کرد .

به نام خدای جهان آفرین                           بینداخت شمشیر را شاه دین

شاه دین : استعاره از حضرت علی (ع)

بینداخت در این جا یعنی بزد

معنی : حضرت علی (ع) با نام خدای جهان آفرین شمشیر را زد .

چو شیر خدا راند بر خصم ، تیغ                    به سر کوفت شیطان دو دست دریغ

خصم : دشمن ( عمرو )

به سر کوفت دو دست دریغ : کنایه است از اظهار تأسّف و درماندگی کرد

سر و دست : مراعات نظیر

تیغ و دریغ : جناس ناقص اختلافی

دست دریغ : اضافه ی استعاری ، تشخیص

معنی : وقتی که حضرت علی (ع) بر دشمن شمشیر کشید شیطان دو دست افسوس بر سر کوبید و ناامید شد .

پرید از رخ کفر در هند رنگ                       تپیدند بت خانه ها در فرنگ

پرید از رخ کفر درهند رنگ : کنایه است از ترسیدن ، تشخیص

کفر : مجازاً عالم کفر

تپیدند : بی قرار و مضطرب شدند

تپیدند بت خانه ها : بی قرار و مضطرب شدند ، تشخیص

فرنگ و رنگ : جناس ناقص افزایشی

هند : به کشور هزار ادیان معروف است ، مجازاً یعنی عالم کفر

معنی : با آن ضربه حضرت علی(ع) ، رنگ از کل عالم کفر پرید و تمام بت  پرستی از هم پاشید . ( کفر را در شرق و غرب عالم هراسان کرد . )

غضنفر بزد تیغ برگردنش                                در آورد از پای ، بی سرتنش

بی سر تنش : تن بی ارزش

معنی : حضرت علی (ع) شمشیر بر گردنش زد و سرش را از تن بی ارزشش جدا کرد .

دم تیغ برگردنش چون رسید                       سر عمرو صد گام از تن پرید

دم : لبه

تیغ : شمشیر

بیت اغراق دارد : از شدّت ضربه سر صد قدم آن طرف تر رفته است .

معنی : وقتی که شمشیر بر گردن عمرو فرود آمد ، سر از تن او جدا شد و صد قدم آن طرف تر فرود آمد.

چو غلتید در خاک آن ژنده فیل                  بزد بوسه بر دست او جبرئیل

غلتید در خاک : کنایه است از کشته شدن

ژنده فیل : فیل بزرگ وعظیم الجثه ، استعاره از عمرو

بزد بوسه بر دست او جبرئیل : تشخیص

معنی : وقتی آن قهرمان قوی هیکل به دست حضرت علی (ع) کشته شد ، جبرئیل بر دستان حضرت علی (ع) بوسه زد و او را تحسین کرد .

 

 

خود آزمایی صفحه ی 14

1- عبارت کنایه « دندان به دندان خاییدن » یعنی چه ؟

کنایه است از خشم و غضب فراوان

2- دو نمونه از استعاره درس را پیدا کنید ؟

ژنده ی فیل : استعاره است از عمرو

شاه دین : استعاره است از حضرت علی (ع)

3-  به چه دلیل این شعر حماسه ی مصنوعی است ؟

سرآینده ی آن مشخّص است ، تاریخ آن مشخّص است ، از عناصر خارق العاده بوده است .

4- نمونه ای دیگر از حماسه مصنوعی را در کلاس بخوانید ؟

منابع : شاهنامه های فتحعلی خان صبا یا خاوران نامه ی ابن حسام خوسفی

5- قافیه کدام بیت درس نادرست است ؟

بیت13 : سپر برسرآورد ، شیر اله                        عَلم کرد شمشیر آن اژدها

6- داستان زیر را که از مثنوی مولوی انتخاب شده است به لحاظ انواع ادبی آن را با درس مقایسه کنید .

          از علی آموز اخلاص عمل                 شیر حق را دان منزه از دغل

        اخلاص : صمیمیّت ، یک رنگی

         اخلاص عمل :  پاکی و درستی در عمل

         دغل : حیله و نیرنگ

معنی : پاکی و درستی را از حضرت علی (ع) فرابگیر ، زیرا او از ناراستی پاک و منزّه است .

        در غزا بر پهلوانی دست یافت               زود شمشیری برآورد و شتافت

              غزا : جنگ

       زود شمشیری برآورد و شتافت : کنایه است از برای کشتن آن آماده شد .

معنی : در یکی از جنگ ها بر کشتن دشمن اقدام کرد و بر کشتن دشمن مصمّم شد .

او خدو انداخت بر روی علی                  افتخار هر نبیّ و هر ولی

خدو : آب دهان

علی ، ولی : جناس ناقص اختلافی

معنی : دشمن آب دهان بر چهره ی امام پاشید ، امامی که باعث افتخار پیامبران است .

در زمان انداخت شمشیر آن علی               کرد او اندر غزایش کاهلی

در زمان : فوراً

کاهلی : تنبلی

معنی : علی (ع) فوراً شمشیر را به کنار نهاد و در جنگ با او سستی نشان داد .

گشت حیران آن مبارز زین عمل                وز نمودن عفو و رحم بی محل

معنی : آن مبارزه از این کار علی (ع) و از عفو بخشش بی جای او تعجّب کرد .

گفت ؟ بر من تیغ تیز افراشتی                   از چه افکندی مرا بگذاشتی ؟

 تیغ ، تیز : جناس ناقص اختلافی

بگذاشتی : رها کردی ، ترک کردی

معنی : گفت : « تصمیم به کشتن من گرفتی پس چرا مرا رها کردی و رفتی ؟ ( من را نکشتی ؟ ) »

  گفت : من تیغ از پی از پی حق می زنم                بنده ی حقّم نه مأمور تنم

معنی : من به خاطر احترام دین و حق مبارزه می کنم ، من بنده ی حق و مطیع خداوندم به فکر خودم نیستم .  

شیر حقّم نیستم شیر هوا                            فعل من بر دین من باشد گوا

شیر حقّم : تشبیه

مشبّه : « م » ، حضرت علی (ع)

شیر حق : مشبّهٌ به

هوا : هوس

هوا ، گوا : جناس ناقص اختلافی

معنی : من مرد قدرت راه خدا هستم و تابع هوا و هوسی نیستم ، رفتار من گواه دین من است .

از نظر زبان ، زبان مولانا در قرن 7 و ساده و هموار است و به دور از لغزش های واژگانی امّا زبان دارای لغزش های فراوانی است در بعضی بافت ها زبانش سست است .

فضای حاکم بر او بر این اثر : فضای حماسی ، روحیّه ی قهرمانی پهلوی با تعصّب ویژه ای دارند .

از نظر پردازش داستان : دید داستان ازنظر مولانا نقطه ای شروع افت داستانی رعایت شده امّا در حمله ی حیدر ضعیف دیده شده است .

از نظر نقد واژگانی : در واژگانی بیتی دیده شده که در عرصه ی حماسه نیست .

نتیجه ی این اثر : مثنوی مولانا اخلافی و آموزنده است امّا حمله ی حیدری به فراخور فضای حماسی روحیّه ، روحیّه ی قهرمان پروری است با تعصّب ویژه ای که دارد .

درس دوم ادبیات ۲

درس دوم : ادبیّات حماسی : رستم و اشکبوس : فردوسی

            بیاموزیم 2 : واج آرایی 

درس دوم

ادبیّات حماسی

حماسه در لغت به معنای دلاوری و شجاعت است و در اصطلاح شعری است داستانی ، روایی با زمینه ی قهرمانی و رنگ قومی و ملّی که در آن حوادثی بیرون از حدود عادت جریان دارد ؛ حماسه داستان واقعی به اضافه خواسته ها و تمایلات  و آرزوهای نیاکان ما در طول تاریخ است ، خواب و رؤیای تحقق ناپذیرآن ها .

انواع منظومه های حماسی در ادبیّات ملل : 1- حماسه ی طبیعی ، 2- حماسه ی مصنوعی

فرق حماسه‌ی طبیعی و مصنوعی :

در حماسه‌ی طبیعی اعمال خارق‌العاده زیاد است امّا در حماسه ی مصنوع رنگ می‌بازد .

حماسه‌های طبیعی تاریخ تدوین مشخّصی ندارند و بر آورده از آرمان یک قوم هستند .

در حماسه‌ی طبیعی پردازنده ی آن معلوم نیست ، نا خودآگاه جمعی یک ملّت است که به صورت شفاهی از یک فرهنگ از نسلی به نسل دیگر به وجود آمده در حالی که حماسه ی مصنوعی پدید آورنده‌اش معلوم است .

ویژگی حماسه :

داستانی

قهرمانی

ملّی

خرق عادت

 

رستم  و  اشکبوس

دلبری کجا نام او اشکبوس                            همی بر خروشید بر سان کوس

 کجا : که

بر خروشید : فریاد کشید                   

کوس : طبل بزرگ     

اشکبوس : مشبّه          

برسان : مثل    ، مانند ، ادات تشبیه

کوس : مشبّهٌ به

وجه شبه : برخروشیدن

معنی : پهلوانی که نام او اشکبوس بود مثل طبل خروشید و فریاد زد .

بیامد که جوید ز ایران نبرد                         سر هم نبرد اندر آرد به گرد

نبرد : حریف            

گرد : خاک               

ایران : مجازاً لشکر ایران

سر هم نبرد به گرد آوردن : کنایه از شکست دادن ، معادل پوزه ی کسی را به خاک مالیدن

معنی : آمد که از بین لشکریان ایران حریفی پیدا کند و با حریف خود بجنگد و او را شکست دهد .

بشد تیز رهّام با خود و گبر                          همی گرد رزم اندر آور به ابر

بشد : رفت               

تیز : تند                  

خود : گلاه جنگ

گبر : زره ، خفتان ، جوشن                         

رزم : جنگ

مصراع دوم بیت اغراق دارد             

ابر و گبر : جناس ناقص اختلافی

خود ، گبر ، رزم : مراعات نظیر

معنی : رهّام با کلاه خود و لباس جنگ ( مسلّح ) خیلی سریع به میدان جنگ آمده بود و سرعت او سبب شده بود که گرد و خاک به آسمان رود .

برآویخت رهّام با اشکبوس                     برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس

برآویخت : جنگ کرد ، گلاویز شد                

بوق و کوس برای ایجاد هیجان به صدا درآمد

معنی : رهّام با اشکبوس گلاویز شد و هر دو سپاه برای ایجاد هیجان در جنگ ، بوق و کوس نواختند .

به گرز گران دست برد اشکبوس                    زمین آهنین شد سپهر آبنوس

گرز : وسیله‌ای جنگی            

گران : سنگین           

آبنوس : درختی است مخصوص نواحی معتدل ( هند و ماداگاسکار و جزیره ی موریس ) که چوب آن سنگین و سخت و گرانبها است .

زمین و سپهر : تضاد و تناسب یا مراعات نظیر

سپهر آبنوس : کنایه از بلندشدن گرد و خاک

اغراق در بیان عظمت گرز اشکبوس است .

معنی : اشکبوس با گرز محکم و سنگین خود جنگ را آغاز کرد ، زمین برای تحمّل ضربه‌های گرز او مثل آهن شد و آسمان پر از گرد و غبار شد .

برآهیخت رهّام گرز گران                  غمی شد ز پیکار دست سران

برآهیخت : بلند کرد ، برداشت           

گران : سنگین           

غمی شد : خسته شد

سران : استعاره از سرداران و فرماندهان

سران ، گران : جناس ناقص اختلافی

پیکار : جنگ

معنی : رهّام گرز سنگینش را برداشت ، دست دو پهلوان از جنگ با گرز خسته شد .   

چو رهّام گشت از کشانی ستوه            بپیچید زد روی و شد سوی کوه

ستوه : درمانده ، خسته ، ملول            

بپیچید زو روی : کنایه از صرف نظر کردن ، فرار کردن ، خودداری کردن [ از جنگ ]

معنی : وقتی که رهّام از دست اشکبوس خسته شد از جنگ کردن صرف نظر کرد و به سمت کوه رفت.

ز قلب سپه اندر آشفت توس                      بزد اسب کاید بر اشکبوس

قلب : مرکز              

برای قلب سپه دو حرف اضافه آمده که ویژگی سبک خراسانی می‌باشد .

معنی : توس فرمانده سپاه از مرکز سپاه عصبانی شد و اسبش را هِی کرد که به سمت اشکبوس بیاید .

تهمتن برآشفت و با توس گفت                   که رهّام را جام باده ست جفت

تهمتن : لقب رستم ( به معنای درشت اندام و قوی هیکل )        

جفت بودن : کنایه از قرین و همنشین بودن

رهّام را جام باده ست جفت : تشخیص دارد یار و هم نشین بودن را به جام باده نسبت داده است .

معنی : رستم عصبانی شد و به توس گفت که رهّام اهل بزم و شرابخواری است و اهل جنگیدن نیست .

تو قلب سپه را به آیین بدار                         من اکنون پیاده کنم کارزار

قلب : مرکز سپاه                            

کارزار : جنگ

معنی : تو مرکز سپاه را طبق شیوه‌ی گذشته نگه دار، من الان پیاده به جنگ می‌روم .

کمان به زه را به بازو فکند                                به بند کمر بر ، بزد تیر چند

کمان به زه : کنایه از آماده بودن کمان

زه : رشته ی باریک تابیده از روده گوسفند ، ابریشم یا فلز

برای بند کمر دو حرف اضافه آورده : ویژگی سبک خراسانی

معنی : رستم کمان آماده به تیراندازی‌اش را به بازو افکند و به کمربندش هم چند تیر زد .

خروشید کای مرد رزم آزمای                        هماوردت آمد مشو باز جای

خروشید : فریاد زد                         

رزم آزمای : جنگ جو

« ت » در کلمه هماوردت : مضافٌ الیه         

مشو باز جای : فرار نکن

معنی : فریاد زد که ای مرد جنگجو حریف تو آمد ، از میدان فرار مکن .

کشانی بخندید و خیره بماند                 عنان را گران کرد و او را بخواند

خیره : متعجّب           

عنان را گران کردن کنایه از نگه داشتن اسب

بخواند : صدا کرد                 

گران : سنگین

معنی : اشکبوس کشانی خندید و تعجّب زده شد ، افسار اسب را کشید و ایستاد و او را صدا کرد .

بدو گفت خندان که نام تو چیست                    تن بی سرت را که خواهد گریست؟

معنی : به او گفت که تو از کدام خاندان و تبار هستی ؟ بعد از این که مُردی چه کسی برایت عزاداری می کند ؟ ( منظور : حتماً می میری )

تهمتن چنین داد پاسخ که نام                   چه پرسی کزین پس نبینی تو کام

تهمتن : لقب رستم

چه پرسی : استفهام انکاری

معنی : رستم این گونه پاسخ داد که چرا نام مرا می‌پرسی ( نپرس ) که از این به بعد تو به آرزویت نمی‌رسی چون می میری .

مرا مادرم نام مرگ تو کرد                     زمانه مرا پتک ترک تو کرد

مصراع اوّل واج آرایی صامت / م / دارد که تداعی کننده ی مرگ است .

« را » درعبارت ( مرا مادرم نام مرگ تو کرد ) در مصراع اوّل از نوع فکّ اضافه است . یعنی مادرم نام ِ مرا مرگ تو گذاشت .

مرگ و ترگ : جناس ناقص اختلافی             

بیت دارای طنز است .

پتک : چکش                                           

ترگ : کلاه خود

معنی : مادر من نام مرا مرگ تو نهاد ، روزگار مرا وسیله ی مرگ تو قرار داد .

کشانی بود گفت بی بارگی                     به کشتن دهی سر به یکبارگی

باره : اسب ، فرس               

سرمجازاً : وجود

معنی : کشانی گفت : بدون اسب ؟ همین الان می میری ،  بدون اسب آمده‌ای ؟ اکنون سرت را به باد می ‌دهی .

تهمتن چنین داد پاسخ بدوی                که ای بیهده مرد پرخاشجوی ،

پیاده ندیدی که جنگ آورد                  سر سرکشان زیر سنگ آورد ؟

موقوف المعانی  : علامت موقوف المعانی  بودن « ، » است که انتهای بیت اوّل آمده است .

پرخاش جو : ستیزه جو ،  جنگ جو ، دلیر ، فتنه جو ، رزم آور

بیت دوم استفهام تأکیدی است

جنگ و سنگ : جناس ناقص اختلافی

سرکش : یاغی ، زورگو                   

سر زیر سنگ آوردن کنایه از شکست دادن

مصراع دوم بیت دوم واج آرایی صامت / س /  و مصوّت / ـَـ /

معنی : رستم این گونه پاسخ داد که ای جنگ جویی که بیهوده می جنگی ، ندیده ای که انسان پیاده به جنگ آید و موفّق شود و زورگویان و یاغیان را به زیر بیندازد و نابود کند ؟

به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ                   سوار اندر آیند هر سه به جنگ ؟

بیت استفهام انکاری دارد.                 

واج آرایی صامت / ن / ، / گ /

بیت دارای تحقیر و تمسخر اشکبوس

هر سه حیوان نماد قدرت و شجاعت و با هم تناسب یا مراعات نظیر

معنی : مگر در شهر تو شیر نهنگ و پلنگ ( جانوران معروف به قدرت ) سواره به جنگ می آیند ؟

هم اکنون تو را ای نبرده سوار                 پیاده بیاموزمت کارزار

نبرده : جنگ جو ( صفت نسبی )                           

کارزار : جنگ

بیت : آموزش پیاده جنگیدن ، تحقیر و تمسخر اشکبوس

معنی : اکنون به جنگ تو می‌آیم ای جنگ جوی سوار بر اسب و پیاده جنگیدن را به تو یاد می دهم .

پیاده مرا زان فرستاده توس                            که تا اسب بستانم از اشکبوس

توس : فرمانده سپاه ایران                           

بیت : تحقیر و تمسخر اشکبوس

معنی : تو آن قدر کم توان و بی کفایت هستی که توس با دیدن تو به این فکر افتاده است که به راحتی می‌توان اسب تو را از چنگت ربود و به همین خاطر مرا ، که به نظر تو سرباز پیاده‌ای بیش نیستم فرستاده است تا تو را از اسبت پایین بکشم و سوار بر اسبت شوم .

کشانی پیاده شود ، همچو من                         بدو روی خندان شوند انجمن

مصراع دوم کنایه از تمسخر کردن      

انجمن : محلّ جمع شدن مجازاً مردم سپاه

معنی : اشکبوس کوشانی هم مثل من پیاده شود و مردم او را مسخره کنند و به او بخندند .

پیاده به از چون تو پانصد سوار           بدین روز و این گردش کارزار

گردش : مجازاً محل ، میدان

معنی : در این روزگار و در چنین دورانی پیاده ی جنگی بهتر از پانصد سوار مثل توست .

کشانی بدو گفت : با تو سیلح                       نبینم همی جز فسوس و مزیح

فسوس : مسخره کردن

مزیح : غیر جدّی بودن ، ممال مزاح

معنی : اشکبوس کوشانی به او گفت با تو سلاحی به غیر از مسخره کردن و جدّی نبودن چیز دیگری نمی‌بینم .

بدو گفت رستم که تیر و کمان                    ببین تا هم اکنون سرآری زمان

تیر و کمان : مراعات نظیر

سرآری زمان : کنایه از بمیری ، دوره و زمان تو به پایان رسد

کمان و زمان : جناس ناقص اختلافی

معنی : رستم به او گفت کافی است که تیر و کمانم را نگاه کنی تا از ترس بمیری .

چو نازش به اسب گران مایه دید                    کمان را به زه کرد و اندر کشید

معنی : وقتی که رستم دید تمام فخر و تفاخر او به اسب گران بهایش است کمان را آماده‌ی تیراندازی کرد.

یکی تیز زد بر بر اسب اوی                     که اسب اندر آمد ز بالا به روی

بر اوّل : به

بر دوم : پهلو

بر اوّل و بر دوم : جناس تام    

اوی و روی : جناس ناقص اختلافی

معنی : تیری به پهلوی اسب او زد و اسب با صورت به افتاد .

بخندید رستم به آواز گفت                      که بنشین به پیش گران مایه جفت

آواز : صدای بلند                 

گفت و جفت : جناس ناقص اختلافی

گران مایه : گران قدر            

جفت : کنار ، پهلو                

این قسمت طنز دارد .

معنی : رستم خندید و با صدای بلند گفت بشین پیش اسب گران قََدرَت و غصّه اش را بخور ( برایش ماتم بگیر ) .

سزد گر بداری سرش در کنار                      زمانی برآسایی از کارزار

سزد : سزاوار است

کنار : آغوش

برآسایی : خلاص شوی          

کارزار : جنگ

معنی : سزاوار است اگر سرش را در آغوش بگیری و زمانی از جنگیدن خلاص شوی .

کمان را به زه کرد زود اشکبوس                       تنی لرز لرزان و رخ سندروس

کل بیت : واج آرایی صامت /  ز /

سندروس : صمغی زرد است که روغن کمان از آن گرفته می‌شود ( در این جا زرد بودن مورد نظراست)

معنی : اشکبوس زود کمانش را آماده ی پرتاب کرد در حالی تنش مثل بید می‌لرزید و رنگ صورتش از ترس زرد شده بود .

به رستم بر آنگه ببارید تیر                      تهمتن بدو گفت بر خیره خیر ،

همی رنجه داری تن خویش را            دو بازوی و جان بد اندیش را

دو بیت موقوف المعانی هستند   .       

مصرع اوّل به رستم بر : ویژگی سبک خراسانی

خیره خیر : کنایه از کار بیهوده کردن

معنی : بعد از آن شروع کرد رستم را تیرباران کردن رستم به او گفت بیهوده خودت را خسته می کنی و دو بازویت را خسته می‌کنی .

تهمتن به بند کمر برد چنگ                    گزین کرده یک چوبه تیر خدنگ

گزین : انتخاب           

چوبه : واحد شمارش تیر ( ممیز )

خدنگ : درختی بسیار سخت که از چوب آن تیر و نیزه و زین اسب سازند .

معنی : رستم دستش را به سمت کمربندش برد و یک چوبی که از جنس چوب خدنگ بود انتخاب کرد .

یکی تیر الماس پیکان چو آب                  نهاده بر او چار پرّ عقاب

تیر : مشبّه                          

الماس : مشبّهٌ به

معنی : تیری انتخاب کرد که نوک آن مثل الماس تیز بود و چهار پرّعقاب هم به آن وصل بود .

کمان را بمالید رستم به چنگ                        به شست اندر آورده تیر خدنگ

بمالید : لمس

خدنگ : درختی است بسیار سخت که از چوب تیر و نیزه و زین اسب سازند .

معنی : رستم کمان را در چنگ گرفت و به شست تیر خدنگ را آماده ی پرتاب کرد . ( شست به انگشتر مانندی از جنس استخوان بود که در انگشت شست می‌کردند و در وقت کمان داری به زه کمان را با آن می‌گرفتند ) .

بر او راست خم کرد و چپ کرد است                 خروش از خم چرخ چاچی بخاست

چاچ شهری بوده است که در آن تیر و کمان های خوب محکم می‌ساختند .

این بیت : واج آرایی صامت / خ /

راست اوّل : دست راست

راست دوم : صاف و مستقیم

راست اوّل و راست دوم : جناس تام              

راست و چپ : تضاد             

خروش : بانگ و فریاد

راست دوم و خم : تضاد

چرخ چاچی : استعاره از کمان                     

مصراع دوم : تشخیص

معنی : رستم برای پرتاب تیر است دست راست را خم و دست چپ را که کمان در آن بود راست کرد ؛ آن گاه خروش ازکمان برخاست .

چو سو فارش آمد به پهنای گوش                   ز شاخ گوزنان برآمد خروش

سوفار : دهانه‌ی تیر                        

شاخ گوزنان : مجازاً کمان

معنی : همین که انتهای تیر به گوش رستم نزدیک شد ، از کمان فریادی برخاست ، ( گاهی کمان را از شاخ گوزن می‌ساختند .)

چو بوسید پیکان سر انگشت اوی                   گذر کرد بر مهره ی پشت اوی

بوسید : مجازاً تماس پیدا کرد

مصرع اوّل : تشخیص

اوی اوّل : مرجع رستم                     

بر : سینه

اوی دوم : مرجع اشکبوس                 

کلّ بیت : اغراق

معنی : وقتی که نوک تیز تیر با سر انگشت او تماس پیدا کرد ، تیر از مهره ی پشت کمر اشکبوس گذر کرد .

بزد بر بر و سینه‌ی اشکبوس                    سپهر آن زمان دست او داد بوس

سپهر : آسمان            

کلّ بیت : اغراق در میزان تقدیر و تحسینی که نسبت به رستم ابراز شده تا آن حد که حتّی آسمان به دستانش بوسه زد .

معنی : تیر را به سینه‌ی اشکبوس زد ، آسمان هم حتّی رستم را مورد تحسین و قدردانی قرار داد .

قضا گفت گیر و قدر گفت ده                      فلک گفت احسنت و مه گفت زه

ده ، زه : جناس ناقص اختلافی                     

زه :  ادات تحسین ، آفرین

تکرار گفت

معنی : سرنوشت به اشکبوس گفت تیر را بگیر و به رستم گفت تیر را بزن .

کشانی هم اندر زمان جان بداد                    چنان شد که گفتی ز مادر نزاد

معنی : اشکبوس همان لحظه جان داد چنان که گویی از مادر زاییده نشده است .

 

! بیاموزیم ( 2 )

واج آرایی : در حقیقت شاعر از حروفی که صامت‌ها و مصوّت‌های مورد نظرش را در بر دارد استفاده می‌کند که بهتر و بیشتر بتواند معنای خود را به ذهن خواننده به شنونده القا کند .

مثال : ما راست قامتان جاودانه ی تاریخ خواهیم ماند .  واج آرایی مصوّت / ا /

مثال 2 : خاک بر دیده بسی جان فرساست                          سنگ بر سینه بسی سنگین است

واج آرایی صامت / س / خانم پروین اعتصامی در قطعه ای که برای سنگ مزارش سروده در بیت فوق صامت / س / 7 بار تکرار شده که گویی علاوه بر موسیقی مناسب معنای سنگینی را بیشتر القاء می کند بویژه با آوردن کلمه ی ( سنگین ) در آخر بیت قصد داشته است خواننده سنگینی سنگ را به نحو محسوس احساس کند .

صامت / ش / هفت بار تکرار شده که این تکرار برای القای مزه ی شیرینی بیش از سایر مصوّت‌ها مؤثّر است و هم تکرار آن در آغاز 5  کلمه به جنبه ی موسیقیایی شعر کمک کرده است .

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است                   باد خنک از جانب خوارزم و زان گفت

وزان : صفت فاعلی

بیت توصیه می کند که پوششی مناسب خزان و پاییز باید پوشید .

بیا که قصد اهل سخت سست بنیان است           بیار باده که بنیاد عمر بر باد است

معنی : بدان که آرزوهای بشر اساسی ندارد ، شادی پیشه ساز زیرا اساس عمر بی بنیاد است .

قصر امل : اضافه ی تشبیهی             

سخت و سست : تضاد و مراعات نظیر

بیار باده : کنایه ، طرب و شادی پیشه ساز

باده : شراب              

بنیاد عمر بر باد است : کنایه بیهوده و پایدار

صدای سنگین سکوت در سرسرا پیچید

صدای سنگین : حس آمیزی              

جمله تشخیص و متناقض نما دارد .

حس آمیزی : آمیختن دو حس شنوایی و لامسه

واج آرایی صامت / س / سکوت و آرامش را تداعی می کند .

پاسخ خود آزمایی صفحه 11

 1-  کنایه از شکست دادن

2- ابیات: 2 و 14 و 20 و 23 و 25

3- داستانی ، قهرمانی ، ملّی ، اغراق یا خرق عادت

4- تو نظم سیاه و آرامش مرکز سپاه را مثل همیشه حفظ کن .

5- بیت 15 و 20

6- بیت 18 و 19 بیت 32 و 33

7- بیت 11 و 19 و 20 و 31 و 32 و 37 و 16

8- بیت 3 و 5 و 39

بارم بندی دروس ادبیات

بارم بندی دروس تاریخ ادبیات ایران وجهان(1) و (2)

ـ ارزشیابی مستمر (تاریخ ادبیات یران و جهان 1 و2 )
_ پژوهش (10 نمره )
_ پرسش های کلاسی(4 نمره )
_ آزمون کتبی (5 نمره )
_ تهیه دفتر ( 1 نمره )
-ارزشیابی پایانی تاریخ‌ادبیات ایران‌وجهان (1)

شماره درس

نوبت اول

نوبت دوم

شهریور

1

1

25/0

5/0

2

1

25/0

5/0

3

5/1

5/0

5/0

4

1

5/0

5/0

5

2

5/0

5/0

6

2

5/0

75/0

7

5/1

5/0

75/0

8

5/1

25/0

5/0

9

2

5/0

1

10

5/1

25/0

5/0

11

-

1

1

12

-

1

1

13

-

2

1

14

-

2

5/1

15

-

25/1

1

16

-

25/1

1

17

-

5/1

5/1

18

-

1

1

19

5/1

25/0

5/0

20

5/1

25/0

75/0

21

1

25/0

75/0

22

1

25/0

5/0

23

-

1

75/0

24

-

5/0

25/0

25

-

25/1

75/0

26

-

25/1

75/0

جمع

20

20

20

ارزشیابی پایانی تاریخ ادبیات ایران وجهان(2)

شماره درس

نوبت اول

نوبت دوم

شهریور

1

5/1

5/0

1

2

5/1

25/

5/0

3

5/1

5/0

75/0

4

2

5/0

1

5

5/1

25/0

5/0

6

5/1

5/0

5/0

7

5/1

25/0

1

8

1

25/0

1

9

1

25/0

1

10

1

25/0

5/0

11

1

5/0

75/0

12

-

5/1

1

13

-

5/1

1

14

-

2

5/1

15

-

5/1

1

16

-

2

1

17

-

1

5/0

18

-

5/1

5/0

19

5/1

25/0

5/0

20

5/1

25/0

75/0

21

2

5/0

1

22

-

5/1

1

23

-

1

5/0

24

-

5/1

25/1

جمع

20

20

20

توجه : در نوبت اول از درس 1 تا 11 و از درس 19 تا 21 و در نوبت دوم از درس 12 تا 18 و از درس 22 تا آخر تدریس شود

ارزشیابی پایانی کتاب های زبان فارسی (1) و (2)

موضوع

نوبت اول

نوبت دوم

نیمه اول کتاب

نیمه دوم کتاب

نگارش

5

1

4

دستور

8

2

6

زبان شناسی

4

1

3

املای و بیاموزیم

3

1

2

جمع

20

20

ارزشیابی پایانی کتاب های زبان فارسی (3) عمومی و تخصصی

موضوع

نوبت اول

نوبت دوم و شهریور

نگارش

5

5

دستور

8

8

زبان شناسی

4

4

املای و بیاموزیم

3

3

جمع

20

20

بارم بندی وبودجه بندی کتاب های ادبیات فارسی(1)،(2)و(3) عمومی و تخصصی

جدول بودجه بندی تدریس کتاب های ادبیات فارسی در نوبت اول و دوم

نام کتاب

درس های نوبت اول

درس های نوبت دوم

ادبیات فارسی (1)

1 تا 11

12 تا 24

ادبیات فارسی (2)

1 تا 11

12 تا 24

ادبیات فارسی (3) عمومی

1 تا 11

12 تا 25

ادبیات فارسی (3) علوم انسانی

1 تا 13

14 تا 27

ارزشیابی مستمر :

_ قرائت وفهم متون ( 6 نمره )
_ فعالیت های کلاسی (2 نمره )
_ پرسش های کلاسی ( 3 نمره )
_ حفظ شعر ( 3 نمره )
_ آزمون کتبی ( 5 نمره )
_ تهیه ی دفتر (1 نمره )

ارزشیابی پایانی کتاب های ادبیات فارسی (1) و (2 ) :

موضوع

نوبت اول

نوبت دوم

شهریور

نیمه اول کتاب

نیمه دوم کتاب

بیان معنی شعر و نثر

6

2

4

6

معنی لغت

2

5/0

5/1

2

درک مطلب

4

1

3

4

دانش های ادبی

3

5/0

5/2

3

خود آزمایی

3

1

2

3

حفظ شعر

2

-

2

2

جمع

20

20

20

ب _ارزشیابی پایانی کتاب های ادبیات فارسی (3)عمومی وتخصصی

موضوع

نوبت اول

نوبت دوم و شهریور

بیان معنی شعر و نثر

6

6

معنی لغت

2

2

درک مطلب

4

4

دانش های ادبی

3

3

خود آزمایی

3

3

حفظ شعر

2

2

جمع

20

20

تذ کرات :

1_ برای معنی شعر ونثر 6 نمره در سیزده مورد انتخاب شود(دو مورد 1 نمره ، دو مورد 75/0 ، سه مورد 5/0 وچهار مورد25/0 نمره) .
توضیح آن که در طرح سؤال به ارزش هر سؤال در مقایسه با نمره ی آن سؤال توجه شود .
2_ از طرح لغات خارج از جمله پرهیز شود .
3_ مقصود از درک مطلب، دادن یک مطلب از درس های کتاب و طرح چند سؤال از محتوای آن است .
4_ مقصود از دانش های ادبی ، تاریخ ادبیات (1 نمره) ،بیاموزیم (1 نمره) و در آمد درس ها (1 نمره) است توضیح آن که منظور از تاریخ ادبیات تمام نکات مربوط به تاریخ ادبیات است که درجای جای کتاب آمده است . در بخش "بیاموزیم " نیز بر نکات تشخیصی و کاربردی تکیه شود .
5- در طرح سؤال سعی شود علاوه بر استفاده از خود آزمایی های کتاب از نمونه های مشابه نیز استفاده شود.

بارم بندی درس آرایه های ادبی

الف _ارزشیابی مستمر: - تمرین های کتاب (6 نمره)
_ پرسش های شفاهی (5 نمره) - شرکت در فعالیت های کلاسی (3 نمره)- آزمون کتبی (5 نمره)
ب- ارزشیابی پایانی

شماره دروس

نوبت اول

نوبت دوم و شهریور

1

5/0

5/1

2

5/0

3

5/0

4

5/0

5

5/0

6

5/0

7

5/0

8

5/2

2

9

2

10

2

5/2

11

2

12

2

13

5/1

3

14

2

15

5/2

16

-

5/0

17

-

1

18

-

5/1

19

-

2

20

-

1

21

-

1

22

-

1

23

-

1

24

-

1

25

-

5/0

26

-

5/0

جمع

20

20

موازنه و ترصیع

ترصیع و موازنه

کلمه ی "ترصیع" در لغت به معنی "جواهر نشاندن" است، همانطور که مثلاً تاج جواهر نشان را تاج مرصع گویند یا به قلمدان و عصای خاتم کاری شده "ترصیع" می گویند. اما "ترصیع" در اصطلاح بدیع آن است که در قرینه های نظم یا نثر، هر لفظی با قرینه خود در وزن و حروف روی مطابق باشند. این صنعت در حقیقت نوعی از سجع متوازی است.
در قرآن مجید هم نمونه هایی از "ترصیع" دیده می شود:
ان الابرار لفی نعیم و ان الفجار لفی جحیم. ان الینا ایابهم ثم ان علینا حسابهم.
ترصیع هم در نظم و هم در نثر دیده می شود:
شام رفته و بام خفته، سال از عد بیرون و مال از حد افزون، همه را تلف کرده و اسف برده
ای منور به تو نجوم جلال                  وی مقرر به تو رسوم کمال بوستانی است صدر تو، زنعیم                آسمانی است قدر تو، زجلال در کرامت ترا نبوده نظیر                     در شهامت ترا نبوده همال تیره پیش فضایل تو نجوم                    خیره پیش شمایل تو شمال شرک را از تو منهدم ار کان                 ملک را از تو منتظم احوال

موازنه" نوعی از سجع متوازن است که فقط مربوط به قافیه در شعر یا آخر جمله در نثر نباشد.

"
موازنه" یعنی از اول تا آخر مطلب (نظم یا نثر) کلماتی را بیاورند که هر کدام با قرینه ی خود در "وزن" یکی باشند و در حرف "رَوی" (حروف هم وزن آخر دو کلمه)، متفاوت باشند.
نمونه ای از موازنه در نثر:

فلان را کرم بی شمار است و هنر بی حساب، دارای عزمی است متین و طبعی کریم.
نمونه ای از موازنه در شعر:

در بعضی از موارد ممکن است دو بیت متوالی را قرینه یکدیگر قرار داده و صنعت "موازنه" را استفاده کنند.مانند: آنکه مال خزاین گیتی                    نیست با جود دست او بسیار و آنکه کشف سرایر گردون           نیست در پیش طبع او دشوار