• از آتش حسرت بین بریان جگر دجله خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان
(عبارت بریان کردن آتش آب را
ادبیات فارسی اختصاصی پیش انسانی
• از آتش حسرت بین بریان جگر دجله خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان
(عبارت بریان کردن آتش آب را)
• تمام چهارده سالگیام را در کفن پیچیدم با همان شور شیرین گونه
(ترکیب شور شیرین گونه)
• هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم / در حضیض هم میتوان عزیز بود
(عبارت رفیع بودن گودال)
• خرد در مصاف عزم تو جنون
(عبارت جنون بودن خرد)
• من زخمهای کهنه دارم بی شکیبم من گر چه اینجا آشیان دارم
(عبارت آشیان داشتن در سرزمین خود و در عین حال غریب بودن)
• آب آتش افروز عشق آمد آتش آب سوز عشق آمد
(ترکیب آب آتش افروز) و (ترکیب آتش آبسوز)
• بندة عشق باش تا برهی از بلاها و زشتیها و تبهی
(عبارت بندة عشق شدن برای رها شدن و آزادی)